جمعه خاکستری ... جمعه بارانی ... برفی .... جمعه خسته .... جمعه غمبار ... جمعه سرد سر پل .... جمعه پر از حرفهای تلخ است ... پر از واژه های گند و بد بو ... وقتی عروسک عشق را گذاشتم خانه .... تا خانه پدری این چند خط را مرور کردم .... بی قافیه است ... می دانم ولی تازه تازه است ... تقدیم به عروسک عشق و آنهایی که در پی توان انسان می گردند ....!
انسان زاده شدن تجسد وظیفه بود
توان دوست داشتن و دوست داشته شدن
توان شنفتن
توان دیدن و گفتن
توان اندهگین و شادمان شدن
توان خندیدن به وسعت دل، توان گریستن از انتهای جان
توان گردن به غرور برافراشتن در ارتفاع شکوه ناک فروتنی
توان جلیل به دوش بردن بار امانت
وتوان غمناک تحمل تنهائی
تنهائی
! توان دوست داشتن و دوست داشته شدن
.............وتوان غمناک تحمل تنهائی
......