دلم تنگ شد ... به اندازه تمام قطراتی که امروز شهرم را خیس کرد و من غایب بودم در این عشق بازی آسمان .... من غایب بودم دراین پائیز ..... من اشک ریختم از این کوچ اجباری .... دلم خواست قدم بزنم تمام این لحظه های خوشی را ... بازهم غایب بودم ..... دلم آزادی می خواهد .... تا بتوانم یکبار دیگر در هوای وطن .... کنار سفره خانه پدری تمام روزهای تلخ غربت را مرور کنم و اشک نقاشی کنم .... من دلم باران می خواهد .... بابا می خواهد ..... ای خدااااااااااااااااااااااااااااااااااااا..........!
چند وقت پش که رضا رشید پور را دیدم این اولین جمله ایی بود که به او گفتم : من عاشق آغازم .... عاشق شروع کردن اتفاقی تازه ام .... هیجانی وصف ناشنی دارم از ساخت دوبرنامه دیگر در طپش .... تصاویری که مدتها بود دنبالشان بودم ... همانند دیوانه ها هرروز خودم راگرفتار تر می کنم در این روزگار .... آغازشان می کنم و بدون خداحافظی رهایشان می کنم و می روم پی کار خودم .........این اخلاق من است .... دوست دارم جایی درختی بکارم ........ رهایش کنم ....تا روزی زیر سایه اش آبی زلال بنوشم و حالی کنم از سر عشق .........بزودی به علاوه برنامه سینمایی کات می توانید برنامه over time و underground را هم از طپش ببینید..............