کاغذ خط خطی

درباره سینما ...ورزش...اجتماع....و هزار حرف خاکستری

کاغذ خط خطی

درباره سینما ...ورزش...اجتماع....و هزار حرف خاکستری

... وقسم به پاکی گل سرخ

 

دلم برایش تنگ شد .... همین .... ! شاید تا آنروز فکرش را هم نمی کردم .....چشمانم را می بندم .... زیر بالشت چهار خانه خود پنهان می شوم ... می ترسم .... سریع در برابر آینه قرار می گیرم .... چند سیلی آبدار به خودم می زنم .... نه ... بیدارم ... خواب در کار نیست ... دستی به سر تا پایم می زنم ... زنده ام ... گیج می زنم ... یک لیوان آب می خورم ... یک نفس... مثل همیشه ... قلبم می گیرد .... بعد از خوردن یک نفس آب همیشه این اتفاق برایم می افتد .... دوباره فکرش را می کنم ... تصویر خوش رنگ ۲۴ ساعت قبل را.... وقتی در آغوشش گرفتم ....وقت وداع ... چشمانش برق می زد مثل همیشه ... دستانش گرم بود ... مثل ساعات نخست .... دلم لرزید ... مو به تنم ایستاد ... خیره شدم به آینه ... گونه هام تر شد ... زبانم بند آمده بود ... چند بار باز و بسته اش کردم ... من ن ن ن ن ن... عا ا ا ا ا ا...شق ق ق ق ق ق... شدم ........من عاشق شدم ....... و در همان ساعات و لحظه ها  آفتاب بر پهنه خاک طلوع کرد ....!

نظرات 1 + ارسال نظر
رضا نقی زاده شنبه 19 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 01:37 ق.ظ http://www.rezanaghizadeh.mg-blog.com

مژده مژده مژده
با سرزدن به این وبلاگ شناس را از خود نگیرید اگر بعد از مطالعه ان ما را دعا نکردید
حتما یک بار سراغش بروید
www.rezanaghizadeh.mg-blog.com
naghizadeh.reza@gmail.com
رضا نقی زاده

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد