سام علامه
بوی عیدی ... بوی توپ ...بوی کاغذ رنگی .....
قرار بود ننویسم ... اما دلم طاقت نیاورد .... در این وسوسه نو شدن ... در این ثانیه های کش دار .... در انتظار تحول و تولد .....در روزهای جدایی و دلتنگی ... بعد از روزهای غربت نشینی بار دیگر در خانه پدری ..... در خانه قدیمی پدر بزرگ ... در کنار هفت سین پر یادگاری ... پر از قابهای چوبی و غصه آور .... حدا بیامرزد پدر بزرگم را .... چقدر بار نگاهش را حس می کنم ... صدای سنگین عصایش در این چهار دیواری زندگی .....ْ! سال ۸۵ هم گذشت با تمام کج خلقی هایی که با ما داشت ... با تمام غصه بازی هایی که با ما کرد .... و با عروسک عشقم که آینه تمام قدی بود از زندگی کردن ... سلامت شدن باری ! دوست داشتن .....! سال ۸۵ را در آغوش پدر و مادرم به پایان می رسانم و دست در دست عروسک عشق به افق روشن زندگی خیره می شوم ....! لباسهای اتو کشیده تان مبارک .... ! عاشق شدنتان مبارک ...! کیف و کفش نو تان مبارک ...! آری ! با اینا زمستونو سر می کنم ....!
به من چه سرخی میخک تو مهتاب
به من چه رقص نیلوفر روی آب
قفس بارونه کابوس کبوتر
به من چه کوچه باغ شعر سهراب