دوباره می نویسم .... این اینترنت لعنتی بی ثبات است و یادداشت قبلی را با همین نام بلعید در میان خطوط نوری و غیر نوری اش .... حالا شاید تفاوت کند با خطوط قبلی ولی مضمونش همان است ..... به آروزی دیرینه ام می خواهم برسم ... چاپ کتاب .... از خودم ... از کسی که ۱۰ سال با روئیای نویسندگی در روزنامه های بی خط ایران زمین قلم زد و به هیچ جا نرسید .... به غیر از دنبال کردن آن خطوط تا ابد موازی سربرگهای روزنامه های پایتخت ... از آقای خیالباف ابرار ورزشی تا همسایه روبروی کیهان ... تا کاغذ خط خطی دنیای ورزش و عاشقانه های پرتو و غربت نویسی مجله طپش و هذیان های این آخری روزنامه سینمایی امتیاز که عمرش به بیست و یک روز نرسید و مرد از درد نارفیقی ....می خواهم تمام یادداشتهای وبلاگی و روزنامه ایی را دستی به سر و رویش بکشم و چاپ کنم .... با مقدمه ایی که از صبح در مغزم بازی می کند .... می خواهم تمام زخمهای کهنه را در این دوران سخت و سرد بر سینی قضاوت بریزم ... فریاد بزنم .... مقدمهاش خود یک مقاله ایی است مفصل از این روزگار ....! و تمام این آرزوها بهانه اش عروسک عشق است که بهانه تمام خوبی هاست ... پدرم امروز گفت : قدرش را بدان از این آدمها کم پیدا می شود ....! حالمان خوب است .... امروز خوب بودیم و قرار است باشیم .... فقط بایدکمی کوتاه آمد .... این می شود خود زندگی ....! منتظر (( یک اتفاق ))باشید.....!
امیدوارم به همه اون چیزهایی که می خوای برسی ....
امیدوارم این اتفاق خط جدیدی در دفتر زندگیت نقش بزنه ...همان جوری که دوست داری
موفق باشی دوست من
خیلی خوشحال شدم ایشالا موفق می شی....
چه خوب که میخوای همه نوشته هات رو چاپ کنی ..عالیه..
خدا رو شکر که حالت خوبه...
امیدوارم که این اتفاق هم برات خوب و خوشایند باشه...
سام عروسک عشقت بهانه ی همه خوبیها نیست فقط نشانه ی همه بدیهاست که این زخمها رو تو نتونستی ببینی چه برسه ک تسکینش بدی تو هم یه نشانه گذاشتی