وقتی کنار پنجره می نشینم و مطلب می نویسم ..... کتاب می خوانم .... بازی می کنم .... یاد تمام خاطرات ریز و درشت سالهای نچندان دور می افتم که چه می کردیم با این پنجره و چه حالی داشت خلافهای دوران نوجوانی در کنار این چهار چوب فلزی ..... ای کاش بزرگ نمی شدم .... ای کاش در همان سنین بی خیالی می ماندم ... یخ می زدم .... تا اینقدر روئیاهای بی ترانه نسازم .... حالم خوش نیست ..... اینروزها اصلا خوب نیستند...........!
موافقم ....
نمی دونم چرا دیگه هیچ چیز حال و هوای گذشته را نداره ...
همه چیز زاویه دار و نامحربون شده ....
اما چه می شه کرد .....
موفق باشی دوست من
سلام من آپم یه سر بزن و نظر یادت نره
در ضمن به این وب لاگ هم یه سر بزن و حتما عضو شو
البته وبلاگو با دقت بخون بعد تصمیم بگیر
سلام من آپم یه سر بزن و نظر یادت نره
در ضمن به این وب لاگ هم یه سر بزن و حتما عضو شو
البته وبلاگو با دقت بخون بعد تصمیم بگیر
ww.freepool.blogsky.com
کاش هیچوقت بزرگ نمیشدیم...
کاش ...