حالم خوب نیست ..... تا بحال اینقدر این جمله را با منظور بکار نبرده بودم .....چاپلین گفته بود : خوشبختی فاصله یک بدبختی تا بدبختی دیگر است .... و حالا بعد از چند روز خوشبختی بد ترین ساعات زندگی در برابرم رژه می روند .... مثل سربازان زبان نفهم ..... مثل سیاه پوشانی که شبهای جمعه مثل مور و ملخ به خیابانها می ریزند و به جان جوانان این مرز و بوم می افتند .....
حالم خوب نیست .... خسته تر از نگاه کردن و حرف گوش دادنم .... می خواهم یکی را تا سر حد مرگ بزنم بعد با خیال راحت یک نخ سیگار بهمن مانده بکشم .... تا فیلتر ..... تا جایی که نوک انگشاتنم بوی گند بگیرند .....
حالم خوب نیست ....می خواهم بعد از چهار ماه اینقدر غذاهای چرب و چیلی بخورم تا از زور خفگی عاروقهای سکته آور بزنم .....
حالم خوب نیست .... می خواهم یکی از خراب ترین و کثیف ترین دختران این شهر را سوار ماشینم کنم و خیره شوم به دندانهای زرد وچند ماه مسواک نزده اش و بوسه ایی بر لبانش بزنم تا تمام وجودم بوی سیگار مانده و گشنگی شب تا صبح نخوابیدن را بگیرد....
جدی نگیرید ... حالم اصلا خوب نیست ....!
چند صبایی نیستیم باقی در این کوی غریب
پس چرا تلخ کنیم این چند روز آتی را !
www.rassa.persianblog.com
از اشنایی با دلنوشته هات بسیار خرسندم
به امید موفقیت روز افزونت ...