دوباره داریوش ...... هوای گیج و مست تابستان .... در این خیابانهای پر یادگاری .... بوی گندم و شقایق ..... آهای مردم دنیا .......در صف انتظار عبور ..... عرق کردن های مکرر .... در این رویارویی بی ابهام ... در این گذرگاه بی انتها ..... با نشئگی بی اغراق .... در هوشیاری و مستی .....باری ... دوباره داریوش .... در قلب وطن ... پرنده پر در خون ...........!
دوباره می سازمت وطن اگرچه با خشت جان خویش
ستون به سقف تو می زنم اگرچه با استخوان خویش...