(شرح عکس : ما ملت صبوری هستیم .... بعد از هشت سال جنگ .... بعد از میلیون میلیون جوان دادن حالا تمام حق های دنیا را از ما می گیرند شاید این پسر هم بردار یک شهید باشد ...یا پدرش یک جانباز ۷۰ درصد شیمیایی است !)
(مبارزه با بدحجابان شدید تر می شود ... این خبر خوش را فرمانده نیروی انتظامی به ما ملت همیشه در صحنه و اسلامی مژده داد ... مبارکمان باشد دنیای احمدی نژادی )
(اینهم باران نوبرانه در تابستان ۸۶ ... توضیحاتش را دادم .... شاید خوشایند ترین اتفاق در دیروز پر هیاهو بود....!)
فکرش را بکن .... در گرمای ۵۰ درجه ای پایتخت وقتی تمام وجودت را آتش سوزان تیرماه فراگرفته .... وقتی پشت ترافیک بی حد همت خمیازه های کش دار می کشی.... به یکباره آسمان رنگ عوض می کند و خدا بخاطر تو به تمام شهرت باران هدیه می دهد .... اینقدر می بارد تا تمام وجودت خیس خیس می شود..... آنوقت است که در وسط خیابان ماشین را رها می کنی و در برابر باران حضور یار را می خوانی .... از ته دل .... باران سهمگین در پایتخت .... اینقدر عجیب بود که وقتی از سهمیه بندی بنزین خبردار شدیم فقط لبخند تلخی زدیم ... حتی آتش سوزی پمپهای پر هیاهوی بنزین هم خم به ابرویمان نیاورد ... ما ملت صبوری هستیم ... دم نمی زنیم .... هر چقدر بیشتر بر سرمان بکوبند ایوب تر می شویم.... دولت محبوب سه سال پیش که قرار بود در کنار آب گوشت خالی از گوشت سفره مردمان ایران زمین جرعه ایی نفت هم بیاورد ... حالا تنها حق این ملت ایران را هم ازشان گرفت .... پس بسوزانیم این بنزین ها را که روزی بارانی سخت در گرمای ۵۰ درجه ایی خاموشش می کند که عمر آتش با قطره ای می میرد رفیق ......!
به قول یه بنده خدایی همین سکوت و صبر و دم نزدن هاست که بیچارمون کرده ...
من فقط به همون یه جرعه بارون فکر میکنم ...