کاغذ خط خطی

درباره سینما ...ورزش...اجتماع....و هزار حرف خاکستری

کاغذ خط خطی

درباره سینما ...ورزش...اجتماع....و هزار حرف خاکستری

این روزهای خسته ..این ساعات تنها ... این ثانیه های بی تحمل

(هم میهن بسته شد .... به همین راحتی .... با مردمان راحتی هستیم .... همانطور که راحت می کشیم و راحت هم زندگی می کنیم ...)

(این همان صدام حسین هست که هزاران هزار جوان عاشق این مملکت را به زیر خروار ها خاک فرستاد و این همان هوگو چاوز است که صدام حسین جلاد را در آغوش گرفته ..... بقیه اش با خودتان ....)

(لیلی نیکو نظر خیره به افق که ابری ابری است )

(این هم علیرضا امیر قاسمی .... یار روزهای رفته که حال هوایش را در این ثانیه های بی کسی دارم )

وقتی خبر بسته شدن هم میهن را شنیدم حالم خراب شد .... وقتی عکس لیلی نیکو نظر را روی پله های بی کس هم میهن دیدم بغض کردم .... یاد روز تعطیل شدن امتیاز افتادم .... که تنها و بی کس  قفل را بر در زدم و از آن ساختمان قدیمی شرق تهران پائین آمدم و تا خود شهرک غرب سیگار کشیدم و گریه کردم .....دولت فخیمه احمدی نژاد بار دیگر کلی جوان بی ادعا را بیکار کرد تا حالش خوب شود ... تا بادی به خود بدهد و در آغوش هوگو چاوز آرام بگیرد .... تا مردم نفهمند با سهمیه بندی بزنین و برق و آب به استقبال چه چیزهایی می رویند.... تا نفهمند ... تا نخوانند... تا نبینند ... بسته شدن هم میهن را با تاخیر تسلیت می گویم ......و شادباش به حامیان جهان احمدی نژادی .....

راستی صبح با علیرض امیرقاسمی حرف زدم ..... تعجب کرده بود از این کیلوهای رفته ... صدای مسعود جمالی از دور می آمد ... دلم برایشان تنگ شده ..... حالم از این آسمان وطن بهم می خورد...!

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد