بازهم پنجشنبه .......با یک کیسه خاطره خوشمزه و خوردنی .....با چشمان سرخ و دهانهای مست ..... با چشمهای گود افتاده و سیاه .......با نشئگی بی پایان .... با انگشتان سوخته و سیخهای داغ ... با رختخواب بهم ریخته و عرق کرده ... با کتابهای خاک گرفته ... با زیر سیگاری پر ....با سرنگهای مصرف شده و بیدار .... با وطن و بوی گندم داریوش ...... با تصویری از شاملو و تمام قابهای چوبی اتاق .... !
بازهم پنجشنبه و حسرتی به نام زندگی ....................!
پی نوشت :
( راستی می گن پاواروتی هم مرد .... غصه خوردم .... نه بخاطر صدای بی همتاش ... بخاطر زندگی که چقدر بی ارزشه.......!)
عالی بود .... عالی