دبیرستانی بودیم و علوم نظری می خواندیم از بد روزگار ... غروبها در خیابانهای بی خاطره این شهر پر دود شعر می خواندیم ...... بیرون کلاس و دور از چشم معلمانی که خاقانی، صائب و فردوسی بدستمان می دادند و از ملک اشعارای بهار جلوتر نمی آمدند....... تازه رسیده بودیم به نیما که دشوارمان بود ... اما پذیرفته بودیم مانند عشقی ممنوع که شعر فقط آن نیست که در کتابهای درسی و تاریخ ادبیات رسمی هست .... همین کشف..... ما را از نیما به یک خیز رساند به نادر پور ... سایه ... مهدی اخوان ...و فریدون مشیری ... در یک تابستانو پائیز این ها را تمام کردیم و در این سیر ، کوچه فریدون مشیری ، چاووشی اخوان ... درخت کسرایی ... احساس سیاه ... شعر انگور نادرپور... را در همان کوچه های پر دود از بر کردیم .... در چهارده سالگی که تازه پشت لب سبز کرده بودیم و یواشکی سیگار می کشیدیم " بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم " را مزه مزه می کردیم.! وقتی عقلمان رسید و کله های داغمان بوی قرمه سبزی گرفتند به یکباره آیدا در آینده و هوای تازه از ته انبار بیرون آمدند ........و روزهای خوش با بامداد بودن آغاز شد...... و چنان دلچسب و جذاب و مست کننده بود که دیگر به کوچه مشیری و نادر پور و کسرایی سری نزدیم .....! نسل ما از مدرسه بیرون آمد ... بعضی راهی دانشگاه شدند و برخی به خط زندگی افتادند ..... اما من همچنان در خیابانهای بی خاطره این شهر پر دود زمزمزه می کنم .... .!
از وبلاگتان بهره لازم رابرده ایم شما هم به ما سربزنید اگر برایتان ممکن میباشد وبلاگهای من را در لینکستان خود قرار دهید تا زیر سایه شما نسیمی به ما بوزد و بازدیدکنندگان شما گوشه چشمی به وبلاگ ما داشته باشند پیروز باشید به امید روزی که وبلاگهای من باعث شادی و امید شما دوست عزیز شود=>
http://www.dvp.mihanblog.com
کلیک کن تو قلب من
http://www.mamno-13.blogsky.com
ورود 13- ممنوع
http://www.shovaliehsabz.blogfa.com
عشق شوالیه سبز