ای کاش می شد .......
امروز کلی افسوس کارهای نکرده را خوردم .... اسمش را گذاشته ام بازی( ای کاش می شد ؟! ...)
من پر از کارهای نکرده در این فرصتهای خالی از انتظارم .... لحظه هایی که می شد بود و نشد و یا نخواستم که باشم .... روزی به یکی از دوستانم گفتم با اینهمه کاری که کردم هیچ نیستم در این دنیای خالی ...
امروز گفتم کاش می شد قبل از طلوع خورشید آفتاب را می دیدم ...
کاش می شد خود بود دوست داشتنی بود ....
کاش می شد آدمی اینقدر نفسش حق بود که وقتی پا روی حبه انگور می گذاشت کامش شیرین می شد ....
کاش می شد قطره قطره غصه های تو را از نگاهت می چیدم و با رازقی قسمتشان می کردم ...
ای کاش هیچ وقت قدمان از دیوار خانه همسایه بلند تر نمی شد ...
ای کاش کشف نمی کردیم ممنوعه های دنیا را ....
ای کاش دغدغه های ما همان یک بسته دلخوشی شیرین و خنک می ماند و تمام می شد ....
ای کاش شبها وقتی دلمان می گرفت انگشتمان را بر پوست کشیده شب می کشیدیم و دنیا را به بزرگی شب لعنت می کردیم ....
ای کاش می شد می ماندم و می خواندم از نو ترانه وطن را ...
ای کاش می شد ....اما بازهم نشد .......!
از رفتنت نگو. پیش از اینکه بری تنهایی من آغاز میشه