حالا فقط چند ساعت ... برای رفتن ... ندیدن ... دلتنگ شدن ...و یا حتی اگر خوش شانس باشم اشک ریختن ... نمی دانم این رفتن با بقیه فرق می کند ... اینرا می فهمم و باور دارم ... به روی خودم نمی آورم ... فقط خوب می دانم دیگر هیچ راهی برای ماندن و هیچ فرصتی برای برگشتن نیست ..................
لحظات را گذراندیم تا به خوشبختی برسیم. اما دریغ که خوشبختی همان لحظاتی بود که گذشت...
بالاخره دیدمت ... هر چند گذرا
نمی دونم چرا ازم فرار کردی ... دلم لرزید ... یعنی اینقدر ازم متنفر شدی ؟؟!!!
یاد باد ان روزگاران یاد باد ...
اگه نیای این صدای غم دار برای همیشه ساکت می شه..