امروز یک دل سیر حرف زدم با وطن ........ کلی دلم باز شد از خستگی و باران زدگی ... حالی کردم از این حرفها و زنده شدم از این کابوس خیال .... زندگی می گذرد که کارش گذشتن است ... حالا تبدیل به یک شهروند مودب شده ام که صبح زود ورزش می کند .... بعدش می رود دنبال کار و بار ش .....و ظهر می آید خانه و ناهارش را می خورد و کتاب می خواند و چای تلخ می خورد و اگر هوس کرد سیگاری هم دود می کند ....بعدش هم این خطوط بی خط را پر می کند و شب سر وقت می خوابد ... تا روز از نو روزی از نو .... این می شود گذشتن ...... همین .........!
مودب شدم عالیه ... آروزی خیالس .اما من از روز مرگی اون میترسم ....خیلی بده .
خیلی غلط غولوط نوشتما !!!
ببین اصلش اینه :
مودب شدنعالیه ... آرزوی خیالس .اما من از روز مرگی اون میترسم ....خیلی بده ....
در باره ی سینما کم مینویسی؟
امسال قرار بود ۱ سوراخ به سوراخ های استقلال اضافه کنیم که کردیم . (می بوسمت و محکم میگیرمت تو بغلم . فکر کنم تو غربت خیلی این حس رو کم داری - از نوع ایرانیش)
من نبودم که نیومدم بهت سر بزنم و گرنه آدم با معرفتیم.
راستی نمی دونستم توی نقد وبلاگ هم مینوسی. خوشحال شدم اونجا دیدمت.
منم نظر خوبی در مورد آی کیو سس مایونز دارم.
سیگار گفتی و کردی کبابم. من تازه ترک کردم (احمقانه است . نه!)
کاش متوانستم مثل تو بنویسم .........همیشه نوشته های ترا میخوانم..............و با آن حال به حولی میکنم...........به ما هم سر بزن.................به امید خدا این روابط ادامه داشته باشد
آخه دل من ... آخه دل ساده ی من ... تا کی می خوای خیره بمونی به عکس روی دیوار ...
دیدی اونم رفت اونم تنهات گذاشت رفت ... تو موندی و بی کسی و یه عمر خاطره پیش روت ... دیگه نمی آد دیگه پیشت نمی آ د ... از اون چی موند برات به جز یه قاب عکس پیش روت ...آخه دل من ... دل دیوونه ی من ...
خرابم ....