کاغذ خط خطی

درباره سینما ...ورزش...اجتماع....و هزار حرف خاکستری

کاغذ خط خطی

درباره سینما ...ورزش...اجتماع....و هزار حرف خاکستری

من یه آدمم همینم .....

 

رسم من فرشتگی نیست ....

                من که درگیر زمینم ...

                            تو خودت اینو می خواستی ...

                                              من یه آدمم همینم .....

 

 

حالم خراب تر از آنست که فکرش را می کنید ....شاید دیگر نباشم......یک تصمیم احساسی و بی منطق ...در این سرمای استخوان سوز و بی معنی ..... حلالم کنید .....دعایی و فاتحه ای بر این مزار بی خدا .....باران آمد ...سخت و سرد ....کوبید و رفت ........

نظرات 10 + ارسال نظر
شیرین یکشنبه 4 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 05:59 ب.ظ http://www.shirin-amir.blogsky.com

یه وقت نری....!!!!
بمون
اگه بری منم می رم...

فرزاد یکشنبه 4 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 06:02 ب.ظ http://petti.blogsky.com

ساااااااااااااام
نه !
تو حق نداری این کارو بکنی....
قرار نبوده و نیست که به این راحتی جا بزنی...
خواهش میکنم..
سام...
این کارو نکن !

سرخ یکشنبه 4 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 06:41 ب.ظ http://sorkh.blogsky.com

رفتی؟ به همین راحتی می گی رفتم منم باید رفتنتو قبول کنم ، لعنتی؟
دلم می خواد پیشت بودم بهت یه پس گردنی شیرازی میزدم پس کله ات حالت جا بیاد.
خجالت بکش. پسر جون خجالت. می دونم مثله خودم فقط اهل سیگاری ولی بد نیست یکمم خجالت رو امتحان کنی.
فعلا تنها پل ارتباطیت با مردم سرزمینت (خودمو تمام مردمت میدونم) همینه.
این دلتنگی کسالت بارت رو انقدر راحت دور ننداز.
می دونم دچار بحران شدی. کیه که این روزا توی خونه ی خودش دچار بحران نباشه.
اما اگه همین سنگر نصفه نیممونو ول کنیم...
بابا خودت که می دونی فدای قدومت بشم من.

الناز یکشنبه 4 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 07:22 ب.ظ

این مزخرفا چیه ... ؟؟؟
به محض این که این پیغام و خوندی به من زنگ می زنی !!!

اشکان یکشنبه 4 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 11:10 ب.ظ

مریم دوشنبه 5 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 07:42 ق.ظ http://mariamaria.blogsky.com

سلام
خیلی وقت نیست می شناسمت ولی آنقدر دلتنگ بودم .آنقدر غصه خوردم. آنقدر گریه کردم. آنقدر فکر نبودن به سرم زده که وقتی کسی برایم از آنها حرف می زند تمام بدنم می لرزد.
نوشتی حالت خراب است. خرابی حال دلیل هیچ چیزی نمی شود. من به اندازه بقیه دوستانت نمی شناسمت. ندیدمت. حتی مثل الناز که صدایت را می شنود من نمی شنوم. من غریبه بودم. تازه احساس آشنایی می کنم. مثل وبلاگ یکی از دوستانم که نوشته بود: بزودی آشناها غریبه می شوند و غریبه ها آشنا. شاید من هم یک غریبه آشنا باشم.
سام عزیز
نمی دانم دلیلی جز خرابی حال داری که خرابی حال خودش دلیل است.
سام با تو هستم بیدار شود. چشم هایت را باز کن. خوب نگاه کن. اینجا خیلی ها دوستت دارند. برای آنها باش. زندگی کن. چه حسی بهتر از این که کسی دوستت داشته باشد.
می دانم بر می گردی به خاطر همه چشم هایی که به راه هستند

ساینا دوشنبه 5 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 11:51 ق.ظ http://chakavaketanha.blogsky.com

سلام
من گاهی به این جا سر می زنم اما این بار اومدم این را بهت بگم که :
تو فقط متعلق به خودت نیستی !!!!!!
تو فقط متعلق به خودت نیستی تا بتوانی خودت را هر طور که میخوای مصرف کنی !
سهم همسایه را نمیشه بخشید ؛ سهم دوست را هم !
پس بی انصاف نباش و سهم دوستات را کنار بذار و بودن ات را دریغ نکن
چشمات را باز کن فکر کنم هنوز دل گرمی هایی برای خواستن وجود داشته باشه !

ناهید دوشنبه 5 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 01:53 ب.ظ http://shabahange.persianblog.com

نه ! تو رو خدا ااااااااااااااااااااااااااااااااااا . نه !!!!!

بابایی دوشنبه 5 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 03:13 ب.ظ http://www.9maho9roz.blogsky.com

سلام... خوبی... عجب حرفی زدم...فکر کنم که یه کوچولو خوب نیستی که این متن رو نوشتی... دلت میاد گلک ما عمو به این خوبی رو از دست بده... حیف نیست... به خاطر گلک باز هم بنویس.... تو وبلاگم منتظرت هستم... به وبلاگت هم سر میزنم.

نهال دوشنبه 5 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 10:03 ب.ظ

سلام
من از الان احساس نبودن تورو دارم ....کجا ؟؟؟ من نمیخوام ...چرا ؟؟؟من سام میخوام ...کجا رفتی بابا ....فاتحه دیگه چیه ؟؟؟پسر خل شدی؟؟ مگه چه اتفاقی قراره بیفته ؟؟؟ دلم خوش بود به دوست مهربون و ساده داشتم ...داشتم ....تو که بریدی و دوختی و رفتی ....

امیدوارم خوب بشی و هیچ مشکلی نداشته باشه دوست صادق و مهربونم ....

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد