کاغذ خط خطی

درباره سینما ...ورزش...اجتماع....و هزار حرف خاکستری

کاغذ خط خطی

درباره سینما ...ورزش...اجتماع....و هزار حرف خاکستری

یک نوستالژی بی پایان

 

 

هشتم آذرماه ۱۳۷۶ ...یکی از لحظات نادر عمر ایرانیان است ... روزی که عاشقیت را به کوچه پس کوچه های وطن ریختیم و برای یک حس ناب فریاد زدیم و هورا کشیدیم .... ورزشگاه ملبورن کریت گراند کشور استرالیا برای ما ایرانیان میعادگاه تمام خوبی ها شد ...با دستان استوار احمد رضا عابدزاده ...با نگاه بی غرور کریم باقری و قدمهای اشک دربیار خداداد عزیزی .... هنوز هم که هنوز است با افسوس هری کیول و مارک بوسنیچ تمام وجودم داغ می شود و  اشک می ریزم ....این نوستالژی بی پایان مردمان دیار ایران است که تمام ناشدنی است ......و حتی امروز که ده سال از آن روز و ساعت و لحظه می گذرد ...برای ما تازه است و خوشمزه ..... مردم ما حافظه تاریخی خوبی ندارند و تمام خوبی ها را زود از یاد می برند ......اما این را نوشتم تا یادمان باشد که چه کردیم و کجا ایستاده ایم ... آنروزها غنی نکرده آقای دنیا شدیم و پرچم برافراشتیم ....آنروزها دنیا سجده کرد بر غیرت و همت ایرانی مان ......عشق حق مسلم مان بود بس .....! با آن خاطرات زمستونو سر می کنم و بهار را خواب می بینم ....پس بار دیگر کلاه از سر برداریم ...و فاتحه ای بخوانیم بر مزار آن خاطره خوش تکرار ناشدنی ....

 

پی نوشت : این تمام عکسهایی بود که می شد یافت کرد بعد از این همه سال ....ببینید و مرور کنید خاطرات دیروز را ....

پی نوشت ۲ : سپاس می گویم به یاران با معرفت خط خطی که هستند و یاری می کنند و اشک مارا از رفاقتشان در می آورند ....حالا حضورم را باور دارم ....بعد از سالها ...

نظرات 5 + ارسال نظر
علی اکبر پنج‌شنبه 8 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 07:25 ب.ظ http://www.hamshahrijavan.blogsky.com

سلام
ممنون ازتون بابت یه همچین یادآوری روز فراموش نشدنی
و به یادمانی بود ولی اگه کسی نباشه یادآوری کنه زود فراموش میشه ...
موفق باشی

شیرین پنج‌شنبه 8 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 07:56 ب.ظ http://www.tanhaeehayam.blogsky.com

ممنونم که اومدی خوشحال شدم

ساینا پنج‌شنبه 8 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 10:24 ب.ظ http://chakavaketanha.blogsky.com

سلام
یادآوری خوبی بود برای چون من که از آن لحظات ناب چیزی ندیدم و در خاطر ندارم !
اما حتم دارم که هم چنان سالاری از آن ما ایرانیان هست اگر فرهنگ امان را به حراج نگذاریم
اگر فراموش نکنیم کجا بودیم و چه کردیم !؟
اکنون کجا کشیده شدیم و چه میکنیم ؟!

شاد باشی

نهال جمعه 9 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 06:43 ب.ظ

سلام

یه چیزی بگو که من یادم باشه ! اما یه چیزای کم رنگی یادمه خونه ی مادر جونم بودیم ...کرج وقتی بازی تموم شد همه ریخته بودن تو خیابون.... یادمه خیابون رستاخیز پر آدم بود ...

مریم شنبه 10 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 07:58 ق.ظ http://mariamaria.blogsky.com

من آن روز را خوب یادم است. سال دوم دبیرستان بودم. مدرسه زودتر از حد معمول تعطیل شد. ساعت دوازده ظهر . من خانه بودم. برای تمام دقایق بازی اشک ریختم. برای آن آنهمه وقت اضافه هم اشک ریختم . برای تو پاره دروازه ایران هم اشک ریختم. برای موفقیت هم اشک ریختم. خوشحال بودم. ولی
بعد از ده سال
ما کجا و آنها کجا
هنوز غرق شادی ان موقع هستیم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد