" این هم یک عکس بی ربط ...گذاشتم تاببینید دولت مردان ایران زمین هم در خواب زمستانی رفته اند ...خوشبحالمان با داشتن رابین هود زمان"
زمستان ....قصل پارو کردن پشت بام .......شکستن یخ حوض ..... عذاب رفتن به مستراح .... در ته حیاط خانه پدر بزرگ ..... و سالار زمستان کرسی.... نمی دانم چند نفر از شما تا بحال زیر کرسی خوابیدید ؟ ولی من هنوز هم که هنوز است اینجا بساط کرسی راه می اندازم....می روم در ته گرم و دوست داشتنی اش ...کتاب می خوانم ....سیگار می کشم .....برف و شیره انگور می خورم .....فال ورق می گیرم و استکانی ودکا را شهید می کنم در این معده و کبد بیمار .....
آخ ! چه حالی می دهد این زمستان ....... من عاشق بغض یخ بسته اش هستم ....می خواهد بگرید اما دلش نمی آید .... این دل نیومدن را دوست دارم ....... کاش همه دلشان نمی آمد و هیچ کاری نمی کردند برای آتش زدن دل دیگران..... دل آتش گرفته دیگر آدم نمی شود ...... دیشب هزا بار خواندم ((یوسف گمگشته)) را ....اما باور کردم که این یوسف دیگر بر نمی گردد ..... مادرم گفت:"بیا برای تعطیلاتت برویم ایران ... حال مادر بزرگت خوب نیست ....همه دلتنگت هستند" .....رفتم که بلیط بخرم .... نتوانستم .... مردم و زنده شدم..... او نمی داند چه حال و روزی است .....می سوزاند این جان را ....
وقتی بریدی و دیدی بریدنی است
وقتی شکستی و دیدیی شکستنی است
برعرش تکیه کن ....بر خویش تکیه کن
اینرا زمزمه کردم.....یادگار ۱۳ سالگی ام است ...آنروها شعر می گفتم ...اما این روزگار اینرا هم از من گرفته ....
راستی Marry Christmas & Happy New Year امیدوارم به آنهایی که ربط دارد روزهای خوب و خوشمزه ایی داشته باشند .....
میشنوی؟
صدای نغمهی غمانگیزی میآید.
من هم منتظر یوسف گمشده ام
http://alba.blogsky.com/
سلام
نوشته هات فوقولاده زیباست...همیشه می خونمشون و حال و هوای خاصی پیدا می کنم...واقع گاهی فکر می کنم این مسئولین برای جنگ قدرت اینجا هستن یا برای مردم!
دیوار!
من نمی نویسم ولی دلم تنگ می شود .
چکارش می شود کرد.
این همه دلتنگی و غصه را؟
سلام عزیزم.منو که یادت هست؟
فارزم.سام من شمارتو گم کردم.دلم برات خیلی تنگ شده.
لطف کن یه تماس باهام بگیر.
گفتم که برات فال می گیرم... مامانی زحمت فال رو کشید... ولی من تنبلی کردم و دیر برات فرستادم... بهرحال ببخشید.
گلغداری زی گلستان جهان ما را بس
زین چمن سایه آن سرو روان مارا بس
من و همصحبتی اهل ریا دورم باد
از گرانان جهان رطل گران مارا بس
قصر فردوس به پاداش عمل می بخشند
ما که رندیم و گدا دیر مغان مارا بس
بنشین بر لب جوی و گذر عمر ببین
کاین اشارت زجهان گذران مارا بس
نقد بازار جهان بنگر و آواز جهان
گر شما را نه بس این سود و زیان مارا بس
یار با ماست چه حاجت که زیادت طلبیم
دولت صحبت آن مونس جان مارا بس
از در خویش خدارا به به بهشتم مفرست
که سر کوی تو از کون و مکان مارا بس
حافظ از مشرب قسمت گله ناانصافیست
طبع چون آب و غزلهای روان مارا بس
این هم شاهدش
دلا رفیق سفر بخت نیکخواهت بس
نسیم روضه شیراز پیک راهت بس
دگر زمنزل جانان سفر مکن درویش
که سیر معنوی و گنج خانقاهت بس
دگر کمین بگشاید غمی زگوشه دل
حریم درگه پیر مغان پناهت بس
سلام
چه میکنی با این شب بیداری!!؟خاطراتت دارن کم کم آشنا تر میشن .... چه میکنی با معده و اون کبد مریضت ؟؟
مرسی که در هر حالتی با ما سر میزنی و ما رو تنبل خطاب میکنی!
حضور ...