حضور دارم ...می آیم ....می خوانم .....و می روم ...مثل رهگذری ...گیچ و منگ و مست ....
از دوشنبه همه چیز باز می گردد به روزگار عادی خود .....روتین زندگی شروع می شود .....خستگی را بدر کردیم در این تعطیلات کش دار .... حالم خوب است یعنی خوب بودن را تمرین می کنم تا غرق شوم در این نقش .... صورتک بر چهره خواهیم زد تا نشناسند غریبه ها ....تا نبینند ترک دلت را نامحرمان .... که هر چه می کشم از نگاه محرمان حرام چشم است ....
you are the best
همه خوب بودن رو تمرین میکنیم ... ! موفق هم میشویم !!! اما نقابامون همیشه سنگینی میکنن !!!! اونقدر که همین نقابا هر روز ترک دلمونو بیشتر میکنه ... و وقتی میشکنه تازه میفهمیم که به خاطر اون نقابای لعنتی چه چیز باارزشی رو از دست دادیم ... اما باز هم صبح که از خواب پامیشیم روی صورتمون تنظیمش میکنیم !!!!
چه خوب ....ما هم اینجا از آن تطیلیهایی داشتیم که به لعنت خدا هم نمی ارزید ...من از الان له له میزنم برای همون روز مرگی و زندگی روتینی که همیشه فحشش میدادم ...
می بینم صورتم و تو آینه
با لبی خسته می پرسم از خودم
این غریبه کیه از من چی می خواد
اون به من یا من به اون خیره شدم
باورم نمیشه هر چی می بینم
چشام و یه لحظه رو هم می ذارم
به خودم میگم که این صورتکه
می تونم از صورتم برش دارم
آینه میگه تو همونی که یه روز
می خواستی خورشید و با دست بگیری
ولی امروز شهر شب خونت شده
داری بی صدا تو قلبت میمیری
میشکنم آینه رو تا دوباره
نخواد از گذشته ها حرف بزنه
آینه میشکنه هزار تیکه میشه
اما باز تو هر تیکش عکس منه
عکسا با دهن کجی بهم میگن
چشم امید و ببر از آسمون
روزا با هم دیگه فرقی ندارن
بوی کهنگی میدن تمومشون
پس قرار بود آپ بفرمائین که قربان ... چی شد پس ؟؟؟ (چشمک)