( بازهم بدون شرح )
در روزگاری که هر لحظه یک قدم به جلو میرود و کشف می کند پنهان های نا آشکار را ......ما بر سر و صورت خود می زنیم و می گوییم باز این چه شورش است ......براستی این چه شورشی است و چه رسمی است که از ما جدا نمی شود در این دنیای مدرن ؟....اگر امروز غنی سازی می کنیم و اتم را می شکفایم و حق مسلم خود می دانیم رسیدن به علم روز را چرا همچنان قمه بدست می گیریم و زنجیر می کوبیم بر سینه مان ....برای یک داستانی که نه به حقیقتش ایمان داریم و نه علتش را درست می دانیم ..... حسین وسیله ایی شده است برای دورهم بودن ..... گپ و گفت زدن ....خورشت قیمه ایی خوردن و شماره ایی به دختر همسایه دادن ..... براستی در قرن بیست ویک شتر سواری با این رسم و ادا ها نمی شود ..... اگر می خواهیم پا فشاری کنیم بر این عقاید و عادتهایمان پس دیگر چرا فریاد حق مسلم سر می دهیم و جهان را بهم می ریزیم .....
شما بگویید باز این چه شورش است ؟
دوست عزیز سلام. از مطلبت استفاده کردم و با حرفهای شما کاملا موافقم.موفق باشی. در ضمن کامنت بالایی نمی دونم چی شد بدون هیچ حرفی فرستاده شد.
سلام
با زاین چه شورش است ؟؟؟
این همون شوری است که باعث شده با این همه غفلت با همه جهل با این همه اعتقادات انحرافی و با این همه دشمنی ... با وجود اینکه عمقش رو خیلی ها از یاد بردن ولی ... نام خدا رو زنده نگه داره ... یاد حق رو ... معنای ظلم رو .... و ظالم رو با هزار تا نشونه نشون بده ... هر چند کمتر کسی الان می فهمه ولی این شور اون قدر عظیمه که حتی اگه کسی ندونه هم می تونه در عمق وجودش اثر بزاره ... واقعا فهم این شوری که همه موجودات به جز انسانهایی که به ظاهر وجود دارن می فهمنش و درکش می کنن کار هر روح درمونده ای نیست ... بماند که ....
یا حق
من که از پژمردن یک شاخه گل
از نگاه ساکت یک کودک بیمار
از فقان یک قناری در قفس
از غم یک مرد در زنجیر حتی قاتلی بر دار
اشک در چشمان و بغضم در گلوست
ون در این ایام زهرم در پیاله زهر مارم در سبوست
مرگ او را از کجا باور کنم ....!!!ّّا
چمیدونم ... همون به قول خودت خورش قیمه ایی بخوری و با ماشین دوری بزنیو ...شماره ایو ...
اما من هنوزم عاشق اون صداهای طبل هام که دل آدم رو میلرزونه .. و عاشق خاطرات کودکی و شمع های شام غریبان ... حالا که بزرگ شدیمو دنیامونم فرق کرده و به مونده باز همون چیزهایی که خودت گفتی !!!
من هنوز درگیرم و نمیدونم چی بگم ...نمیدونم تو درست میگی یا اونهایی که میزنن تو سرشون ...شاید یه تفریحه مسخره باشه ...شایدم یه حقییقته محض ....نمیدونم ...بد فرم حال و آینده رو در هم پیچوندم و توش غرق شدم ....
این شور یه حسه.یه حسه کهنه که من عاشقشم.با اینکه از چیزهایی که نباید دور شد فرسنگ ها دور شدیم اما همینش قشنگه که توی یه دنیا پر از آهن و سنگ یه دفعه تو این روزا از خودت بی خود می شی.اشکی می ریزی و دلی تازه می کنی شمعی روشن می کنی و تازه...آره تازه یاد خود درونیت میفتی.