به ماه بوسه می زنم ..... به کوه تکیه می کنم .... به من نگاه کن ، ببین به عشق تو چه می کنم.....
این ابتدای ترانه بازی داریوش در دنیای این روزای من است .... یکی از باهوش ترین مردمان این روزگار .... که می داند در کدام بزنگاه چه بگوید و چه بکند .... بزرگترین دلشکستگی ما در این زمانهای بی تکرار همین است.... که ستارگان تمام نشدنی نمی دانند کدام راه درست است ... وقتی داریوش در فصل تازه از زندگی رنگی ترو تازه پیدا می کند .... هشدار می دهد که باید از پایان دوباره آغاز کنی .... حتی جلوی دوربین های تلویزیون بخندی ... و ( کافه موکای) شیرین بخوری... عاشق بشی... و از فریاد زدن آن نترسی ... که در دنیای این روزای ما عاشق شدن جرم نیست.....
اما دنیای این روزای من یک ترانه خوانی وطنی است ... آنوقت است که تو در خود ترانه قد می کشی و در آسمان ایران امروز رها می شوی .... آنوقت است که می فهمی دوباره زنده شدی ..... در همین حال با قیصر بغض می کنی و اشک نمی ریزی .... به حرمت 30 سال ایستادگی قیصر که حالا می خواهی بیاید و انتقام تمامی این روزگاران تلخ را برای مملکت بگیرد .... داریوش خوب بلد است اشک ما را دربیاورد....
دنیای این روزای من را چندین بار گوش بدهید....که دنیای این روزای ماست ............!
سلام دوست عزیز وبلاگ واقعا خوبی داری داشتم تو اینترنت میگشتم نمیدونم چطور شد اومدم وبلاگ شما واقعا کارتون زیباست ارزوی موفقیت دارم برای شما
با سلام
دوست عزیز اگر تمایل به تبادل لینک داری به سایت ما سر بزن
موفق باشی
سره کلاس کارمو همینه همش داریوش میزارن بچه ها ...
استادم حال میکنه !
kamar barike man , che atishi misoozooni ? khabari nist azat :P
دوست مردادی چه میکنی با خرما پزان ؟؟!
تولدت مبارک ...