-
روزها در پی هم می گذرند...........!
پنجشنبه 15 شهریورماه سال 1386 10:27
بازهم پنجشنبه .......با یک کیسه خاطره خوشمزه و خوردنی .....با چشمان سرخ و دهانهای مست ..... با چشمهای گود افتاده و سیاه .......با نشئگی بی پایان .... با انگشتان سوخته و سیخهای داغ ... با رختخواب بهم ریخته و عرق کرده ... با کتابهای خاک گرفته ... با زیر سیگاری پر ....با سرنگهای مصرف شده و بیدار .... با وطن و بوی گندم...
-
یکخط ... هزار دلخستگی
سهشنبه 13 شهریورماه سال 1386 22:20
وقتی که دلت تنگ میشه فقط کافیه یک گوشه ای بشینی و زار بزنی ..... وقتی هم که همه چیز خراب میشه کافیه فقط بشینی و یکجا زار بزنی .... ! حال و روز امروز من همین چند خط است و بس .... حالم خوب نیست رفقا .......!
-
در فکر کشتن ، کشتمش
دوشنبه 12 شهریورماه سال 1386 10:34
یک آهنگ جدید از شادمهر عقیلی بدستم رسید .... سوغات آنطرف آب است .... گوشش ندادید ... مطمئنم ... امانت است وگرنه برایتان می گذاشتم تا شماهم حالی کنید با زخم صدای شادمهر .... در اینروزها می چسپد .....مثل عرق خرما و سیگار بهمن در یک ظهر داغ تابستانی .... مثل دیدن یواشکی فیلم سکسی ..... مثل تمام کارهای قدغن که انجامشان می...
-
عاشقیت با پنجشنبه در این جمعه داغ ....!
جمعه 9 شهریورماه سال 1386 10:05
یادداشت دیروز را دوست داشتم .... یکی از معدود خطوطی است که در این چند وقت قلمی اش کردم و اینقدر دل به آن دادم ... از ته گذشته های لمس نکرده آمد .... از نوستالژی ندیده و نشناخته ... به همین خاطر دوستش دارم .... برای جواد رضویان و سروش صحت هم خواندمش ... دوستش داشتند .... به همین خاطر امروز هم به احترام پنجشنبه های خوب...
-
........و این پنجشنبه های خوب !
پنجشنبه 8 شهریورماه سال 1386 16:14
پنجشنبه ..........لحظه معلق و گیج در آسمان هفته ..... بوی تند تعطیلی و بی خیالی .... تا لنگ ظهر خوابیدن و تا دیر وقت بیدار ماندن ... بدون غرغر و ناله های پدر و مادر .... پنجشنبه ........... بوی خوش چای و هل ....سفره هفت رنگ خانه مادر بزرگ .... طعم تازه سبزی خوردن و کباب و نان سنگک داغ .... صدای با منظور کلاغ بالای...
-
و این پنجشنبه های خوب ...
پنجشنبه 8 شهریورماه سال 1386 09:41
*سام علامه پنجشنبه ..........لحظه معلق و گیجی در آسمان هفته ..... بوی تند تعطیلی و بی خیالی .... تا لنگ ظهر خوابیدن و تا دیر وقت بیدار ماندن ... بدون غرغر و ناله های پدر و مادر .... پنجشنبه ...........بوی خوش چای و حل ....سفره هفت خانه مادر بزرگ .... طعم تازه سبزی خوردن و کباب و نان سنگک داغ .... صدای با منظور کلاغ...
-
سرگیچه بامدادی.....
چهارشنبه 7 شهریورماه سال 1386 09:29
(این همان تصویر ناب است ..........دقت کنید که چقدر فدایی داشته است انقلاب اسلامی) ( دنیای احمدی نژادی ... ساعت احمدی نژادی ... بنزین احمدی نژادی ... و حالا کفش احمدی نژادی ... او علاوه بر رئیس جمهور می تواند یک کمدین هم باشد .......) ( در جستجوی محله آقای رئیس حمهور ...... تا شاید حقش را از این ذخیره ارزی و هزار کوفت...
-
یک ترانه و دلمشغولی اینروزهای بی نفس
سهشنبه 6 شهریورماه سال 1386 16:28
دیوانه وار گوشش می دهم ... دوستش دارم ... پر از خاطرات است ... در این روزهای بی نفس می چسبد ... بدجوری به حال و هوایم می خورد ... پیر شدی سام ... بارها می گویم .......و حسرت لحظه های رفته را می خورم در این ساعت گیج زمان ........! پیشکش شما این جاودانه ترانه محسن یگانه : توی آینه خودتو ببین چه زود به زود توی جوونی غصه...
-
دوباره نوشتن ........بودن .......... و شاید اینبار......!
دوشنبه 5 شهریورماه سال 1386 14:46
دوباره همه چیز از نو ...دویدن و عرق ریختن ...... این صفحه بی جان ...دوباره یاد و خاطرات این چهارچوب خالی از نگاه .... دوباره بغض .... و اشک نریختن ....رفقا ! حالم خیلی خراب است ......... دیروز چند بار چشمانم بارانی شد و دم نزدنم ....... همه چیز این دنیا بی معنا است ... نشئه نارفیقی و خمار رفقاتم ..... سیگار بدست...
-
در این مرداد نفس گیر ....در این شهر پر تلاطم
سهشنبه 23 مردادماه سال 1386 17:44
در میان هزار لایه این شهر دلم نفس می خواهد برای زندگی کردن .... اشکی برای ریختن و دلی برای بغض کردن .... ترانه شهیار را هرروز می خوانم ... بالای سرم زدم ... کنار عکس تختی و پدر بزرگ .... بالای طاقچه... کنار سجاده خاک خورده و قرآن ورق نخورده ام ..... چند وقتی است که دیگر نماز نمی خوانم ... از آن روز که مشروب خوردن را...
-
برهنه شو...
یکشنبه 21 مردادماه سال 1386 16:17
در این شبِ بیماه و گل ستارهساز صحنه شو رخت غزلکش پاره کن در شعرِ من برهنه شو تو بهترینِ صحنه شو برهنه شو/ baby /برهنه شو موی تو آرامش آب بوی تو عطر صد کتاب بوسهی جادویی تو کشف دوبارهی شراب تو بهترینِ صحنه شو برهنه شو/ baby /برهنه شو ناخن سرخ دست تو باغچهی تب کردهی من کفش تو ساز کولیان شال تو جای گمشدن چشم تو...
-
تولدم مبارک ...!
چهارشنبه 17 مردادماه سال 1386 20:34
امروز مال من است ........ مال خود خود من ........ روزی که به نامم زدند .... روزی که در این دنیای پردود سر بلند کردم و گفتم هستم .... چند وقتی است که خود را به دست موج سپردم و حتی حوصله خط خطی کردن این خطوط را هم ندارم .... خواهم رفت ... اینرا باور دارم ... شاید چند ماه دیگر .. دوباره غربت نشینی پیشه کنم... روان پریشی...
-
حال من خوب است
جمعه 29 تیرماه سال 1386 17:42
اینروزهای بی حوصلگی بهانه نمی شوند برای حس نکردن عشق در این لحظه های ناب زندگی .... حالم خوب است ... پر شدم از خالی شدن در این جزر و مد روزگار .... حالم خوب است ... خرابم نکنید که آوار می شوم بروی سرتان .........!
-
این روزهای پر دود
دوشنبه 25 تیرماه سال 1386 10:16
می گذرانم زندگی را با رفقای جدید و قدیمی ... با آنها که تکه ایی جدانشدنی از این نوستالژی زندگی هستند ... با آنها که باورهای فردا می شوند .... خوبم و هستم ... مثل همیشه ... بی انگیزه و خسته .... حالا کارم شده رفتن به قفس تنهایی و قلیان کشیدن و دل خوش به اینکه سیگار را ترک کردم و سالمم ...... همه چیز خوب است ... دوستان...
-
امروز مال شماست.........
شنبه 23 تیرماه سال 1386 08:40
وقتی کسی زیر درختی می خوابه ... مدیون کسی است که سالها پیش اون درخت رو کاشته ..........پس بیایید امروز یک درخت بکاریم تا آدمهای زیادی را مدیون خودمان بکنیم ........ موفق باشید امروز مال شماست برگرفته از مردم ایران سلام
-
تا حالا مردن و تجربه کردی ؟!
سهشنبه 19 تیرماه سال 1386 09:10
تا حالا مردن را تجربه کردید ؟! ...حالا می توانم سرم را بالا بگیرم و بگویم : خدا را دیدم .... حس کردم .... و اگر کفر نباشد در اوج خوشبختی بوسیدمش ..... سفر چند دقیقه ایی به بارگاه پروردگار انقلابی به پا کرد در این جان ..... حالا می خواهم بمانم ... نمیرم ..... زندگی ارزش مردن ندارد .... پس تا اطلاع ثانوی درهای قبرستان...
-
عادت می کنیم
دوشنبه 18 تیرماه سال 1386 09:23
عادت می کنید …. به این باران … به این آفتاب بی جان … دوباره کلاه و شال و دستکش … در صف بی انتهای انتظار …. " آقا نوبت ما ست " ….. بوی سیگار مانده … صدای خمیازه بغل دستی … نگاه مستاصل یک کودک معصوم ….دویدن … نشستن … ایستادن …. خط خطی کردن …و قصه ایی تکراری به نام زندگی ….باری ! عادت می کنید با شما تا خود همیشه . ( تکیه...
-
عادت می کنیم
دوشنبه 18 تیرماه سال 1386 09:20
عادت می کنید …. به این باران … به این آفتاب بی جان … دوباره کلاه و شال و دستکش … در صف بی انتهای انتظار …. " آقا نوبت ما ست " ….. بوی سیگار مانده … صدای خمیازه بغل دستی … نگاه مستاصل یک کودک معصوم ….دویدن … نشستن … ایستادن …. خط خطی کردن …و قصه ایی تکراری به نام زندگی ….باری ! عادت می کنید با شما تا خود همیشه . (تکه...
-
یک لیوان آب خنک
یکشنبه 17 تیرماه سال 1386 09:32
جام ملتهای آسیا شروع شد .... الکی به خودم هیجان دادم .... این تیم ملی دوست داشتنی تر از تیم جام جهانی است .... نه بخاطر نبودن دایی و برانکو شاید بخاطر مشکلات ریز و درشت مملکت که همه اش را بدست توپ گرد می سپاریم ...راستی کوله پشتی فرزاد حسنی هم شروع شد ... مثل همیشه با آن خنده های لج در بیار و با آن کلام شیرین و تلخ و...
-
این روزهای خسته ..این ساعات تنها ... این ثانیه های بی تحمل
شنبه 16 تیرماه سال 1386 09:06
(هم میهن بسته شد .... به همین راحتی .... با مردمان راحتی هستیم .... همانطور که راحت می کشیم و راحت هم زندگی می کنیم ...) (این همان صدام حسین هست که هزاران هزار جوان عاشق این مملکت را به زیر خروار ها خاک فرستاد و این همان هوگو چاوز است که صدام حسین جلاد را در آغوش گرفته ..... بقیه اش با خودتان ....) (لیلی نیکو نظر خیره...
-
یک زنگ ... یک نگاه .... هزار خروار خاطره
دوشنبه 11 تیرماه سال 1386 21:05
ساعت از شش هم گذشته بود .... بازهم زنگ تلفن .... بی نام ... بی نمره .... همیشه از آدمهای مجهول می ترسیدم .... یک حس عجیب تمام حضورم را داغ کرد ... یاد بوی گند سیگار مانده در ان خیابان بن بست افتادم .... با آن برگه های بازجویی .... که دم از حقیقت و آزادی می زدند .... چند بار زنگ خورد .... با تردید ........جواب دادم...
-
برگی از غربت
یکشنبه 10 تیرماه سال 1386 20:31
دیروز در کنار پنجره تنهایی ام نگاهی به کاغذ پاره های غربت انداختم ... یاد داشتهایی از از سر دل تنگی ... از روزهای پر اشک .... از لحظه های رفته ... از خانه های روشن ... گرم ... از روزهای بی عشق .......بی صداقت .......و روزهای بی آسمان.... واژه هایی که می بینید ، دلتنگی های غربت است ... قسمتشان می کنم با نگاه شما. یک...
-
خداحافظی به سبک طپش ...!
شنبه 9 تیرماه سال 1386 12:20
( عارف ......... مهشتس ... در روزهای بی تکرار وطن ..... پر از غرور و شادی و احساس) قبرستان وستوود ... و یا بهتر است بگویم گلستان وستوود در شهر بی فرشته دیروز میزبان مهمانی دیگر از ستارگان غربت نشین بود .... مهستی ایران زمین این خاک سرد را بدرود گفت و در میان هزاران چشم باران زده بدست خروارها خاک سپرده شد ..... جایم...
-
بوی گندم مال من ....هرچی که دارم مال تو ......!
جمعه 8 تیرماه سال 1386 08:00
وقتی داریوش بعد از ۶ سال به دبی آمد این تیتر را برای مطلبی از داریوش نوشتم که در هفته نامه رسانا چاپ شد و سر و صدایی در شهر بی فرهنگان به پا کرد .... اینروزهای داریوشی خلاصه در صفهای عریض و طویل پمپهای بنزین هستند و بس ...! پسران کاوه آهنگر با ظرفهای پلاستیکی رنگارنگ جیره بندی می کنند این مایع بد بو و نارنجی را تا اگر...
-
باران نوبرانه در گرمای ۵۰ درجه ای
چهارشنبه 6 تیرماه سال 1386 11:58
(شرح عکس : ما ملت صبوری هستیم .... بعد از هشت سال جنگ .... بعد از میلیون میلیون جوان دادن حالا تمام حق های دنیا را از ما می گیرند شاید این پسر هم بردار یک شهید باشد ...یا پدرش یک جانباز ۷۰ درصد شیمیایی است ! ) ( مبارزه با بدحجابان شدید تر می شود ... این خبر خوش را فرمانده نیروی انتظامی به ما ملت همیشه در صحنه و اسلامی...
-
بانوی آواز هم رفت..........!
سهشنبه 5 تیرماه سال 1386 09:03
( عکس : سحر بر دوش مهستی و کامبیز بر دوش گوگوش ... مجله جوانان. عکس : سعید نوشین فر ) اینروزها اصلا خوب نیستند ..... این جمله را وقتی نوشتم که منوچهر نوذری و فریدون گله و آقاسی یکی یکی پشت سر هم رفتند و ما را تنها گذاشتند .... و دیروز ساعت ۷ بعد از ظهر دوستی نزدیک از آنور آبها زنگ زد و گفت مهستی هم رفت .... پشت ترافیک...
-
همین شب کلید بغض این زندون تن باش...........!
دوشنبه 4 تیرماه سال 1386 07:06
روزهای هفته همه سخت و کدر بودند و سیاه بی عطر دلپذیر کسی به ما نیاموخت به کجا باید پناه ببریم از دیروز ترانه آفتابی از ابی را دوره می کنم .... همین امشب فقط ... امشب فقط هم بغض من باش همین امشب فقط مثل خوده عاشق شدن باش
-
از رضا صادقی تا جردن و پهلوی و ایران زمین ....!
یکشنبه 3 تیرماه سال 1386 08:39
نمی دانم تا به امروز چند بار آلبوم وایسا دنیای رضا صادقی را گوش دادی و با آن بغضی را شکستی و دلی را زخم دادی ؟... رضا را می شناسم و دوستش دارم به خاطر تمام بهانه های سیاه اش .... اما کلام ساده رضای قصه ما در این ترانه خدارو دوست دارم خلاصه شده که خنج می زند بر دل عاشق من .......... پر از حرفهای ناگفته است .... سرشار...
-
درد و دلی با یاران خط خطی
شنبه 2 تیرماه سال 1386 09:03
از دست خود به فغانم.... پروای هیچ کسم نیست.... این را برای عزیزانی می نویسم که لحظه های تنهایشان را با این خطوط ، خط خطی می کردند ... و اینبار برای آنان می نویسم تا بگویم چقدر خسته ام و شاید تنها ..... می نویسم تا بدانید که چه بر روزگارم می گذرد..... به کسی می مانم که از خیابانی عبور می کند و صحنه ای دلخراش و دل زننده...
-
در این رویارویی بی ابهام ...٬
جمعه 1 تیرماه سال 1386 08:33
دوباره داریوش ...... هوای گیج و مست تابستان .... در این خیابانهای پر یادگاری .... بوی گندم و شقایق ..... آهای مردم دنیا .......در صف انتظار عبور ..... عرق کردن های مکرر .... در این رویارویی بی ابهام ... در این گذرگاه بی انتها ..... با نشئگی بی اغراق .... در هوشیاری و مستی .....باری ... دوباره داریوش .... در قلب وطن...