کاغذ خط خطی

درباره سینما ...ورزش...اجتماع....و هزار حرف خاکستری

کاغذ خط خطی

درباره سینما ...ورزش...اجتماع....و هزار حرف خاکستری

من خدا را دیدم

من خدا را دیدم که در انتهای نگاهش باران را به من هدیه داد و رفت ..... زندگی داد ... فریاد داد ........اشک داد ... مردن داد ....!

این زندگی کم تحمل

به لطف دولت فخیمه آقای احمدی نژاد اینقدر شهره خاص و عام شده ایم که همه دنیا که تا دیروز ایران را آیرون تلفظ می کردند حالا تا فی خالدون ایران را  هم می دانند .... خوشحالم و به خود افتخار می کنم ..... به همین خاطر است که تا اطلاع ثانوی باید اینجا باشم و انتظار درست شدن کارم را بکشم ..........(انرژی هسته ای ۲۰۰ تومن بسته ایی)

در این جمعه سرد و خالی

در این جمعه سرد و خالی ... در این سر پناه خیالی ... وقتی تنها امیدت پیروز می شود خوشحالی و سرمست .... حالی می کنی و زنده می شوی .... حتی اگر ۷۲ ساعت باشد که هیچ تماسی از طرف خانه پدری نداشته باشی .... به بیراهه نروید منظورم پرسپولیس است و بس !

گس شدم

گس شدم از این روزگار تلخ .... رفیق ندیده به خاطر همین تلخ می شوم و می نویسم ..... از سکوت الناز و ندیدن شماره ای از خانه پدری برروی تلفنم ..... تلخ می شوم  وقتی دلم تنگ می شود و دلشان تنگ نمی شود ... حالا زیر باران می خواهد باشد یا زیر شلاق آفتاب و یاکوهی از برف .... فرقی نمی کند .... مهم اینست که جای اشک هیچوقت پاک نمی شود ....!

این باران بی پایان

بیشتر از ۴۸ ساعت می شود که این باران می بارد.... نا جوانمردانه .......می کوبد و می کشد .......چند ساعتی قدم زدم زیر شلاق نگاهش ..... غرق شدم در این خیسی ناتمامش .......حالم خوب است .... بارانی و پاک و زلال ....مثل نگاه ناتمام شما بر این خطوط بی انتها......

دلتنگی ... دلتنگی....دلتنگی

یکباره دلم برای همه چیز و هم کس تنگ شد ...... برای بند .....و اشک .... وخون..... . برای تمام غصه بازی های آن پرنده پر در خون ..........برای تمام شکایتهایی که در دل خود حبس کرده .... دلم تنگ شده اینرا بفهمید ...........!

بودن.........

برای بودن لازم نیست دیگر حتی نفس کشید........باور کنید.!

....و این خیسی نو برانه

سلامی به اولین باران پائیزی ....سلامی به خیسی نوبرانه اش ....... حتی در این غربت جان است ....... با عشق ..........سلامی از ته ماندن و انتظار کشیدن ........ در این جمعه بی انتها .......با واژه های تر و تازه .... به امید تعطیلات نایاب آخر هفته  ......با سیگاری خاموش و قظره اشکی لغزان بر این گونه های سرمازده ......با چترهای بسته و دستان حسرت دیده .....تنها ... بدون یار ...در این کوچه های تاریک .....و مزه مزه کردن حضور بی کسی..........!

فقط بخاطر پنجشنبه

فقط

بخاطر پنجشنبه نوشتم .... به یاد تمام شمعهای روشن شاه عبدالعظیم .... به یاد تمام سقاخانه های بی آب... خاموش .... به یاد خستگی های امام زاده صالح ..... به یاد مستی و هوشیاری ......به یاد تمام گیلاسهای خالی کرده ......به یاد تمام ذغالهای گر گرفته ....... به یاد خلافهای کرده و نا کرده .....به یاد جا نماز تا نخورده مادر بزرگ ..... و بوهای خوش و نا تمام خانه پدری .........و به یاد تو که منتظری و اعتراض می نویسی .... حالم خوش نیست بخاطر همین نیستم ..... این چند خط را  نوشتم تا بدانید فقط زنده ام ........همین !

راستی شنیدم دیشب تهران باران آمد ........!