کاغذ خط خطی

درباره سینما ...ورزش...اجتماع....و هزار حرف خاکستری

کاغذ خط خطی

درباره سینما ...ورزش...اجتماع....و هزار حرف خاکستری

جان من است این .........!


آخرین باری که کاغذ را برای ورزش خط خطی کردم بر می گردد به سالهای دور ... آن وقتها که شاگردی مسعود بهنود را می کردم و آروزیم سردبیری روزنامه ایی ورزشی بود.... تمام دل مشغولی ام این مستطیل سبز بود.... در دنیای ورزش می نوشتم و سرمست بودم از این اتفاق.... بعد از این همه سال که نوشتم و هیچ خطش ورزشی نبود .... حتی ذره ایی دلم برای این فوتبال تنگ نشد .... اما بعضی وقتهای نمی شود حافظه را پاک کرد و در برابر آنچیزی که

می بیبنم حرفی نزد...

علی کریمی یک اتفاق بزرگ برای فوتبال ماست... اینرا وقتی خیلی جوانتر از امروز بود به او گفتم... وقتی همراه با اکبر عزیزی به خانه پدری اش در مارلیک کرج رفته بودم....همین عاصی بودنش را دوست دارم... این بداخلاقی اش هم شیرین است... او اگر مثل همه ما بود که جادوگر نمی شد... این تفاوت هاست که مارادونا با پله فرق می کند ... و کریمی دوست داشتنی تر از علی دایی است...اما سردار اجرلو را هم خوب می شناسم ... همیشه پشت سرش هم گفتم که او بر خلاف ظاهرش دوست داشتنی است... سالم است... اما در زندگی پر گناه همه ما

زمینی ها ....

پاسدار امروز ارزشهای انقلاب اسلامی هم منزه نیست.... من هیچوقت آن شبی را که آرش برهانی جوان را از یک مهمانی به کلانتری بردند را فراموش نمی کنم... آرش آنزمان در پاس بازی می کرد ... یعنی خدمت سربازی می کرد... آرش به سردار آجرلو زنگ می زند... او به کلانتری می آید... دست پر هم می آید... با قراردادی دوساله... که کارت را درست می کنم به شرطی که با پاس دوساله ببندی... این همان پاسداری از ارزشهاست؟!

این را هم باید گفت که سردار ارزش گرا... همیشه در خصوصی ترین مسائل کارمندانش دخالت می کند... یک روز با رفیق همیشه قاسم کیانی به خبرگزاری ایپنا که زیر مجموعه باشگاه پاس به مدیریت سردار آجرلو بود رفتم... وقتی در سالن ناهار خوری مشغول خودن غذا بودیم ... سردار را می دیدم که بالای میز همه خبرنگاران میرفت و سئوالی می پرسید... به کیانی گفتم بین چقدر این مدیر خوبیه ... حتما؛ داره از کیفیت غذا می پرسه... به بالای میز ما رسید ؛ سئوالی پرسید که حیرت کردم...(( شما نمازتون رو خوندید ؟؟))

اصولا آدمهایی از این جنس ...حریت انگیز اند.....و منجی باورهایی هستند که شاید خودشان ذره ایی در باطنشان به آن عمل نمی کنند... 

علی کریمی اتفاق تکرار نشدنی فوتبال ماست.... علی دایی بهترین حرف را زد... با کریمی بی رحمانه برخورد شد...

... دوباره این مرداد داغ....!

نه !  دیگر  آن شناسنامه صادره از ناحیه یک که سین سامش را بدون دندانه نوشته است ... بهانه

خط خطی کردن این خطوط نیست ... حالا این منم در این فصل سرد که بدنبال من می گردم.... 

این مرداد داغ برای من بهانه تمام خوبیهاست در این لحظه های نایاب از خوبی ...

بیست و یکم مرداد ... وقتی است  که من آمدم تا باشم... بجنگم... برای تمام دوستاشتنی های این روزگار ... برای تمام دلتنگی ها ... برای بزرگ شدن و شمردن موهای سپید پدرم.... برای خطوط بی رحم روزگار بر چهره مادرم.... برای لبخند های زلال مادر بزرگم که همه چیزم است ...ولی  خودش نمی داند... برای تمام بدیهایی که کردم... تمام دلهایی که شکستم.... برای چینی ترک خورده دل خودم..که به نگاهی بند است و به آهی...

دوباره این مرداد داغ ... با بیست و یکم خوش رنگش ...که بنام من است ... و این شمعهای ناتوان که تمام آروزهای خوش را در آن زردی کم طاقتش نگه داشته و به فوتی بند است....

تولدم مبارک...همین.....! 


                                                                                                               مرداد ۸۹

                                                                                                              سام علامه