کاغذ خط خطی

درباره سینما ...ورزش...اجتماع....و هزار حرف خاکستری

کاغذ خط خطی

درباره سینما ...ورزش...اجتماع....و هزار حرف خاکستری

برای علیرضا امیر قاسمی

از پس این سالهای بی تکرار ....!

 

همیشه سیاه نوشتم... تلخ و گس و بی قافیه... انگار این قلم هیچوقت نباید روی رنگی بودن به خود ببیند... همیشه به سیاه نمایی متهم شدم... در هر روزنامه و مجله ایی که نوشتم... هرجا که کاغذی را  خط خطی کردم... فقط از غلطها نوشتم.... خوبی ها را گذاشتم برای خودم که تک و تنها ببینمشان... اما چند روزی بود که دلم هوای یک تکه ی رنگی کرد... هوای یک خون تازه...  هوای هزار لبخند بعد از اشک... هوای تمام خوبیهای دنیا که من دیدم  و ننوشتمشان...!

پس،ْ از یک اتفاق رنگی می نویسم... اتفاقی که در این سال و ماه و روز و ساعت شفاف در حافظه تاریخ ثبتش می کنم...

 

"من بهترینم ".... وقتی برای اول بار هفت سال پیش علیرضا امیر قاسمی این را به من گفت ، همه وجودش توی ذوقم خورد... اما از پس تمام این  روزهای رفته امروز اینرا  فریاد می زنم... او بهترین است ... در میان تمام آدمهای این حرفه که از کودکی ام در کنار سه پایه دوربین پدرم تجربه شان کردم و دیدمشان می توانم اینرا بگویم که علیرضا امیر قاسمی مهمترین  اتفاق تلویزیون های ایرانی  بعد  از انقلاب اسلامی است.... !

نه  بخاطر نگاه و کار و کارنامه خوش رنگش که دلایلی لازم است ولی کافی نیست ... بلکه  بخاطر باور بهترین بودن است که در لحظه لحظه ی  تصاویر خوش رنگش می شود آنرا حس کرد.... چند روز پیش به یکی از دوستان تلویزیونی گفتم که خداوند در عین عدالتش بی عدالت است که در تقسیم هوش و ذکاوت و سلیقه  ، تمامش را برای علیرضا امیر قاسمی خواست و برای دیگر بندگانش به متوسط بودن قناعت کرد ... او جاه طلب است ... خودخواه است.... او برای بهترین بودن حتی بی رحم است ... اینها خاصیت تمام آدمهای بزرگ دنیاست... دیروز به شوخی به او گفتم در تمام این سالها هیچوقت از کار من تعریف نکردی... فقط خندید ... ولی من او را برای همه کارهای کرده اش ستایش کردم.... به خوب  او رسیدن کار سختی است...

اینرا خوب می دانم ...  

 

همه اینها را  نه به عنوان کسی که سالهاست با او کار می کنم بگویم... نه ! بی رحم تراز آنم که با این قلم ...و  کاغذ  ... ستایش گر کسی یا چیزی باشم... آنهایی که در این دوازده سال مرا خواندند می دانند که خطوط من حوصله این وا‍ژه ها را ندارد..!

یکروز بعد از یک دعوای طولانی علیرضا بر سرم فریاد زد... که تو هیچوقت نمی توانی خوب بنویسی... و این بخاطر کج سلیقه ایی و سیاه نمایی توست...

ولی رفیق همیشه ...!دیدی ، اینبار شد ...!