کاغذ خط خطی

درباره سینما ...ورزش...اجتماع....و هزار حرف خاکستری

کاغذ خط خطی

درباره سینما ...ورزش...اجتماع....و هزار حرف خاکستری

بازهم جدایی حبیب و حمید

بازهم جدایی حبیب و حمید

 

قصه از کجا شروع شد....!

 

استیلی برای هیئت کاشانی مربیگری می کند

                                                                  *سام علامه


زمستان 4 سال پیش بود ... سرمای سگی و خشک تهران که آدما حال هیچ کاری رو ندارن... حوالی ساعت 8 شب ... دکتر محسنی بمن زنگ زد ... که بیا بریم ته خیابان هاشمی، دعوتمون کردن برای شام ....  خشایار محسنی شاید خودش را با آوردن آری هان به پرسپولیس در فوتبال ایران بیشتر از قبل معرفی کرد ... بعد از آنهم باشگاه داری در اروپا فضای کاریش را به سمت و سوی دیگری برد ... کلا" آدم عجیب غریبی است و فوتبالی ها برایش اسمهای مختلفی گذاشتند که شاید خوشمزه ترینش مال علی پروین باشه ..... بگذریم ... در خانه ایی قدیمی و با دو حیاط قد قوطی کبریت چهره مرد درشت اندامی رو دیدم که به او حاج  حبیب کاشانی می گفتند... دوست قدیمی حمید استیلی که چهره ظاهر و صلاحی داشت با نشانه هایی از عبادت های بی پایان برروی پیشانی .... بر سر سفره حمید استیلی بود ، فرزند آقای کاشانی و بیادی از نزدیکان آنروزهای محمود احمدی ن‍ژاد ..! ((دعوا بر سر خدمت بود و وظیفه و تکلیف.... که آقای رئیس جمهور بمن دستور دادند که پرسپولیس را بدست بگیرم و از این وضعیت کنونی که محمد حسن خان انصاری فرد تیم را کشانده با اینهمه بدهی نجات بدهم و دست به دامن خشایار محسنی.... که آقای دکتر الگوهای درست مدیریتی را از اروپا برایمان بیاورید و مربی آنچنانی بیاورید که می خواهیم زمین را به آسمان بدوزیم... حمید هم در کنار مربی بزرگ کار یاد بگیرد و بعد مربی بزرگ را ببریم تیم ملی و حمید بشود سر مربی پرسپولیس...

در ضمن شان حشمت مهاجرانی هم باید حفظ بشود ....!

آغاز قصه از اینجا شروع شد ... حبیب کاشانی بعد از چند ماه به پرسپولیس آمد ... او که همیشه نسبت به انتخاب حمید استیلی تردید داشت وارد پروژه اردشیر لارودی شد ... لارودی قطبی را به کاشانی معرفی کرد ... و او را بهترین گزینه برای تیم ملی ایران دانست نه پرسپولیس ... کاشانی که حالا از فوتبال خوشش آمده بود سودای ریاست فدراسیون فوتبال را در سر داشت و با این آینده نگری که بعد از چند ماه رئیس فدراسیون فوتبال می شود قطبی را به پرسپولیس آورد تا او را با خود به تیم ملی ببرد و نیمکت خالی از مربی نصییب حمید استیلی شود..... حمید هم با این روئیا تیم خودش را بست و دو دستی تقدیم قطبی کرد ... اما چون فوتبال ایران دارالمجانین است میانه علی آبادی و کاشانی شکر آب شد و خود علی آبادی عاشق کرسی فدراسیون فوتبال ... و همین باعث شد نه حبیب کاشانی به ریاست برسد و نه حمید استیلی به مربیگری پرسپولیس ... تا اینکه کاشانی یک شبه بخاطر قهرمانی پرسپولیس از سمتش برداشته شد و استیلی آرزوی رسیدن به مربیگری سرخهای پایتخت را  غیر ممکن می دید .

چند سال گذشت تا حبیب کاشانی برگشت ... اینبار همه منتظر استیلی بودند که در آن زمان با استیل آذین خوب نتیجه  می گرفت ... ولی بازهم حاج حبیب رفیق گرمابه و گلستانش را دور زد و علی دایی را آورد تا حمید قصه ما همچنان با متانت در هیئت های حاج حبیب اشکی از سر صبر و دستی از سر اجبار بزند ....حتی وقتی علی دایی استعفا داد و حمید هم از شاهین بوشهر استعفا داد تا شاید حمید به لشگر سرخ برسد اما بازهم کاشانی یک نه بزرگ گفت تا علی همچنان بماند و بدترین نتایج تاریخ پرسپولیس رو با بدترین تیم تاریخ پرسپولیس بگیرد ...

قصه ادامه داشت... 5 هفته به پایان فصل همه مطمئن بودند با اختلاف شدید دایی و کاشانی دیگر جای علی در تیم حبیب کاشانی نیست... وقتی او در برنامه نود، کاشانی را متهم به همه چیز کرد همگان مطمئن بودند که دیگر دایی با کاشانی نه فالوده می خورد نه هیئت می رود نه صبحانه دو نفره در شورای شهر .... و استیلی روی جلد مطبوعات شد سرمربی پرسپولیس ... حتی دادن برنامه توسط دایی بیشتر شبیه یک سیاسی بازی توسط دایی و کاشانی بود برای سرگرمی مردم و فریب افکار عمومی .... حتی در روز ولادت حضرت علی بازهم استیلی با دکتر محسنی به هیئت حبیب کاشانی می رود و کاشانی قسم می خورد که حمید تو انتخاب اول و آخر منی ...! بعد از آن پای کمیته فنی را وسط کشید تا با شوت آنها  حبیب کشانی تیمش برنده شود و از هر اتهامی هم خودش را تبرئه کند او خودش هم میداند که از  انتخاب استیلی می ترسد ....!

 

قصه عوام فریبی ادامه  داشت تا در آخرین روز خرداد 90 در یک ظهر داغ  و جان سخت بازهم حبیب کاشانی رفیق همیشه اش را دور زد و بخاطر فشار هایی  از بالا و پائین علی دایی را به عنوان سرمربی  تیمش معرفی کرد ... تا استیلی از همه جا رانده و مانده تنها ترین آدم این روزهای فوتبال ما باشد و قربانی سیاست های سعیدلو و دروغ پردازی های کاشانی ...

...و آخرین تیمی که برای استیلی مانده شاید هیئت حبیب کاشانی باشد ،که دیگر اشکش نه برای علی و حسین  بلکه برای غریبی و مظلومیت خودش است  ...!