کاغذ خط خطی

درباره سینما ...ورزش...اجتماع....و هزار حرف خاکستری

کاغذ خط خطی

درباره سینما ...ورزش...اجتماع....و هزار حرف خاکستری

روزهای بی خاطره

 

*سام علامه

حالا برای نو شدن سال روزها را می شمارم .... این کار همیشگی است .... از دوران خردسالی تا به امروز ....... بوی بهار همراه با بوی دلشوره تمام فضا را پر می کند .... یکسال بزرگتر .... یکسال پیر تر .... و یا اینکه در این سالی که گذشت چه کردیم ؟ .... صحبت از سال ۸۵ زیاد است و در این مجال نمی گنجد .... اما از این روزها می گویم ... روزهای سینما .... روزهای جشنواره ... روزهای علی سنتوری و رئیس .... روزهای ساندویچ کالباس و نوشابه های  خنک ..... روزهایی که مسعود خان کیمیایی می خندد و داریوش خان مهرجویی سازش را کوک می کند .... آنهایی که باید این بازار را گرم  می کردند.....کردند و رفتند در صف نوبت اکران ... نه جایزه گرفتند و نه کلاه از سر برداشتند ... آنها آمده بودند برای اعتبار بخشیدن به این پرده تا ابد خاکستری ... که اعتبار دادند و رفتند.......! در این روزها پا به سینما نگذاشتم ... تمام بلیطهای سینما آفریقا را به برادرم دادم تا برای خودش کیف کند ... منهم در خانه هشت شب خوابیدم و ورزش کردم تا این کیلوهای اضافه زودتر بمیرند و راحت شوم .... زندگی خوب است ... آرام و بی صدا .... با عروسک عشقم زندگی می کنم ... شب و روز مان باهم است ... حتی خوابش را هم می بینم... زندگی زیباست ... مثل او .... برای آینده کلی برنامه دارم .... می نویسم ... زود به زود... این یکی از آن برنامه هاست.....!

*پی نوشت : اگر گذرتان به این دیار افتاد یک نظری هم بدهید .... پر از امید می شویم !

نظرات 1 + ارسال نظر
اشکان الماسی دوشنبه 23 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 10:30 ب.ظ

dashi to hamisheeeeeeeee khoob bodio hasti !! ehtiaj be tarif nadari ke babaaaaaaWW nokaretam delam barat tang shode!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد