کاغذ خط خطی

درباره سینما ...ورزش...اجتماع....و هزار حرف خاکستری

کاغذ خط خطی

درباره سینما ...ورزش...اجتماع....و هزار حرف خاکستری

مقدمه ای برای آغاز

 

 

پر از هیجان بود شاید .... در لابلای هزار لایه این مردم رفتن....... در قلب پایتخت قدم زدن ... حرف زدن .... زنده بودن .... بو کشیدن .... سئوال کردن .... همه چیزش خوب بود .... میدان انقلاب با آن بوهای عجیب و غریبش خوب بود .... بوی کاغذ کهنه ... بوی واقعیت که از پس هزار خط فریاد می زند ..... تنه خوردن ... در قلب روبروییت رفتن ... زمزمه مواد فروشان ..... همه اش را دوست دارم .... از کله سحر با هیجانی وصف ناشدنی زدم از خانه بیرون .... پله های ارشاد را دو تا یکی بالا دویدم در ان بهارستان پر خاطره ... سوار موتور شدم ... خطی .... اتوبوس ... سالها بود سوار  نشده بودم .... چقدر همه چیز عوض شده .... طعم یک شهروند عادی را به خود گرفتم در میان صف اداره پست بدون هیچ پارتی و آشنا .... بدون هیچ سفارش شده .... و در میان آن هیاهو تنها او را خواندم ... سریع گرفتمش... گذر کردم از برابر خطوط ... صدایش را شنیدم آرام گرفتم .... سکوت بود در آن هیاهو ... سفارشم کرد .... مثل مادری که پسرش را اول بار به خیابان می فرستد... دل خوش از این آغازم ... دوباره متولد شدم ... راه مشکل است اما او خودخوب می داند که من مرد روزهای سختم ....!

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد