کاغذ خط خطی

درباره سینما ...ورزش...اجتماع....و هزار حرف خاکستری

کاغذ خط خطی

درباره سینما ...ورزش...اجتماع....و هزار حرف خاکستری

بو ی جنگ ... بوی عشق ...

 

 

 

حس  غرببی در شهر نهفته است .... شبکه های خبری را نگاه می کنم .... سی ان ان ... سی بی اس .... صدای آمریکا ... رادیو فردا .... در تمام خطوط آنها طعم تلخی زیر زبانم مزه مزه می شود .... بوی گند باروت فضا را پر کرده .... چهره مخدوش آتش باران را به یاد می آورم ... صدای گوش خراش آژیر  خطر ... زیر زمین ... دلهره از مرگ .... نگران از خانه بدوشی .... چشمان مادران منتظر ... پدران دلتنگ .... (( انرژی هسته ای حق مسلم ماست ...)) زیر لب مزه مزه می کنم ..... (( نه شرقی ... نه غربی .... جمهوری اسلامی |))) ُ ((( جنگ ..... جنگ .... تا پیروزی ))) .... دوره شان می کنم .... هنوز در دل دیوارهای پایتخت می توانی نوشته های ذغالی رنگ و رفته ایی از نشانه های هشت سال جنگیدن را پیدا کنی..... هنوز داغ خون جوانان ایران زمین مثل مهر بر پیشانی خیابانهایمان خورده است .... مادرانی هستند که هنوز مشکی از تن در نیاوردند .... اما تفاوت این نسل و آن نسل از زمین تا آسمان است .... آنها عاشق بودند و اینها عاصی از روزگار ..... بگذریم ! سرگیجه گنج حالم را خراب کرده است .... اما  نگذاشتم عروسک عشق بفهمد .... نگرانش نکردم از این خرابی حال ... حالش خوب بود ... صدایش اینرا گفت .... حالا برای دیدنش این ثانیه های کش دار را می شمارم ... یعنی چند روز دیگر می بینمش ....فقط خودش می داند و بس ....

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد