کاغذ خط خطی

درباره سینما ...ورزش...اجتماع....و هزار حرف خاکستری

کاغذ خط خطی

درباره سینما ...ورزش...اجتماع....و هزار حرف خاکستری

سلام سینما

 

سلام سینما  ....

دیروز ... را  بدون هیچ علتی و پیشینه ایی به نام تو زدند ... جشنی گرفتند و دستی زدند و خوب خندیدند .... شاید به ریش ما و تو که  بازیچه ایی و با زیچه ایم .......... 

راستی سینما! روزت مبارک!

سلام آقای بیضایی .... هر روز صبح وقتی به کتاب فروشی محله مان می رسم ... مسیرم را عوض می کنم تا چشمم خدایی نکرده به نمایشنامه ایی جدید از شما نخورد .... تا یکوقت قلبم نایستد از مرگ  شاهکار دیگری در سینمای ایران.......بهرام خان ... هرموقع میخواهم فکر کنم هنوز هم که هنوز است رگبار را می بینم و می خوانم .... راستی خدا فنی زاده را هم بیامرزد ... که شاهکاری بود در این شبهای بی ستاره ....

آقای بیضایی روزتان مبارک.......!

 

 

سلام آقای کیمیایی .... هنوز بوی قیصر و گوزنها را می دهی ... ولی باورکن نسل همه چیز تمام می شود .... مثل قیصر که هنوز در زندان پاسوز انتقام خواهر است و سید که جای مشتش همچنان روی دیوار اتاقم است ... مسعود خان نه رئیس می خواهیم و نه حکم ... ما واژه های تر و تازه می خواهیم تا به وقت دیدنش مو به تن راست کنیم و رگ گردن بیرون بزنیم .... آنوقت با حالی عجیب و مست سر بر بالین شب بگذاریم و سجده کنیم بر استاد مسعود کیمیایی...

آقای کیمیایی روزتان مبارک.........!

سلام آقای تقوایی...اینقدر  ای ایران را بر کاغدبی خط مینویسیم تا دوباره بیایی و ما را عاشق کنی..........حالی کنیم با قاب تصاویرت ..دلمان تنگ شده است برای دیدن سیگار کشیدن های بی حدت ... چه صورتی جمع می کنی وقتی پک آخر می زنی و متنفر می وشی از هرچه پیش آمده است و پیش خواهد امد .... ما منتظریم آقای تقوایی .......~!

راستی استاد روزتان هم مبارک!

سلام آقای مهرجویی....اگر نخواهد صدای سنتورت بیاید  و مهمانی مامانت خراب شود ... ما همچنان ریسه می رویم با اجاره نشین ها و خون گریه می کنیم با گاو و هامون ...تو برای اشک در اوردن احتیاجی به زدن سنتور نداری ... تو اشک یک ملت را با لیلا درآوردی داریوش خان ........تو هستی ....چون باید باشی ... بی سنتور و یا با سنتور .........ما دوستت داریم بخاطر این سینمای کم حافظه ... بخاطر این مردم قدر ناشناس........!

داریوش خان روزتان هم مبارک.....

............و

سلام استاد ...... سلام علی ........ سلام آقای حاتمی ......... سلام ........نمی دانم چه خطابت کنم ..... تا لحظه وداع هم کسی ندانست .... بهروز وثوقی همیشه می گفت : بعد از این همه کار نمی دانستم آقا صدایش کنیم یا رفیق ؟!........ رفیق سینمای ایران سلام ....... در روزهایی که هوای سینمای تو خراب است ... بدجوری دلمان یک تکه واژه ناب میخواهد ... یک حرف تازه از جنس طوقی .... از جنس انتظار کنار حسینه اش .....که آن زمانها همه چیز حرمت داشت .......برای عاشقیت های آقا مجید سوته دلان .........یا غصه خوردن های مادر ...........علی جان !  هنوز از سینمای تو صدای فردین و ناصر ملک مطیعی می آید ....تو همه را رقصاندی .............!

نئونهای تازه از فرنگ رسیده خیابان لاله زار حالا خاطره ای از نور دارند و بوفه هایش  حالا بجای پیراشکی و لیموناد ... نوشابه رژیمی و بستنی میهن به خورد مشتری ها می دهند ........ راستی وقتی رفتی .... لاله زار خاطره شد ....سینما خاطره شد ... قیصر مرد ... داش آکول مرد ... سوته دلان مرد... صمد مرد ..گوزنها مرد.....توپولی مرد .......طوقی مرد... و مادر  هم مرد..... تا بالای سر قبرشان دلخوش باشیم به ای ایران و دست روی قلبمان بگذاریم و برای تمام خاطرات دیروز اشک بریزیم.......

راستی علی حاتمی روزت مبارک ........! همین !

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد