امروز روز بیکاری بود ... صبح رفتم چند بانک و برگشتم خانه .... ماندم در این چهار دیواری که تمام دنیا چهار دیواری است .... خدا مهدی فتحی را بیامرزد ... آتش می زند به دل در آن سکانس روئیایی اعتراض مسعود خان کیمیایی .... یکهو دلم هوای دیدنش را کرد ...ترانه ای آفتابی ژولیت را با نام من زمینم را را اینروزها زمزمه می کنم ... دوست دارم بند ((ببار بر ترک چین تنم را .))...........آینده دارد اگر خراب نکند خود و صدایش را .......اینروزها بیشتر می خوانم و می نویسم ... کلی داستان نیم جان دارم که زنده می شوند در این غربت به ظاهر طولانی ......... دیشب بچه ها رفته بودند کنسرت احسان خواجه امیری ... در پایتخت .......حالی کردند و حالی کردم وقتی یاد من افتادند ... با یک اس ام اس سحرگاهی از خواب پریدم و در سوز موزی یک صبح نا بجا داغ شدم از حضور رفقا و صدای احسان که روزهای سختی را با آن سپری کردم ..... از پست قبلی فهمیدم کلی از خوانندگان ما استقلالی هستند که نظر ندادند ... ولی یادتان باشد بی نگاه شما این چراغ خاموش است ... نظر بدهید که زنده ام به این خطوط ....
سلام موفق باشی اگر با تبادل لینک موافقی به من بگو
خیلی به یادتیم ... جات خیلی خالیه ...