رفیق همیشه تصویر خاموش پنجره ام را در وطن نشانم داد .... حالی شد دلم ..... شاید بغضی کردم و دم نزدم .... اجازه اعتراض کردن ندارم ..... این اجازه را بهم نمی دهند و نمی دهم .... قصه ها در دل این پنجره است... عاشقیتها دارد بر در و دیوارش ... شیطنتها کرده ... سیگارها کشیده ....بوسه ها را در دل خود چیده آن پنجره ....با رفیق همیشه از همین پنجره رفقات کردیم ..... این پنجره مقدس است و همیشه روشن ..... مثل نگاه منتظر پدرم در کنار این پنجره .........!
چشمم به آن چارچوب خاطره بود
دلم سخت تنگ
دلبستگیم آن نور سبز رنگی بود که خودت می دانی
تا صبح روشن بود پشتم بود
زندگیم بود پدرم بود
همیشه آن پنجره بود دلگرمی ما ...
دلگرم بودیم به حضورش ... حضور همیشگیش ... در غم و شادی ...
و حالا ... چشم دوختیم به آن پنجره ی تاریک ... پنجره بدون رفیق ... بدون دوست ...
و تنهاییم....
امروز ۵شنبه است ... از ۲شنبه تا حالا کدوم گوری هستی که هیچی ننوشتی !!!!
ههههههههههههههههههههههههه.... (هیول عصبانی)
لینک ما کو؟
بروز شد.