کاغذ خط خطی

درباره سینما ...ورزش...اجتماع....و هزار حرف خاکستری

کاغذ خط خطی

درباره سینما ...ورزش...اجتماع....و هزار حرف خاکستری

زندونی از دیوار بیزاره

زندان بودم ..... بخاطر چند استکان الکی .... چسبیده به خلیج فارس .... با ماشینی که واژگون کردم و ۱۵ روز را پشت میله های زندان سپری کردم ..... نبودم ..... هنوز هم نیستم .... آن دیوارهای بلند در این گرمای ۵۰ درجه هیچگاه از  من دورنمی شوند .....  فعلا؛ این چند خط را قبول کنید تا برایتان بیشتر وصف این روزها را روایت کنم .... با دلی تنگ .... از دخترم ... مادرم ... پدرم .... ایرانم .....!

نظرات 3 + ارسال نظر
آیدا دوشنبه 13 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 11:09 ب.ظ http://ayneh68.blogsky.com

چی شده بودی ؟
چرا انقدر دلگیری ؟

الناز سه‌شنبه 14 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 06:42 ب.ظ

چی بهت بگم آخههههههههههههههههههههههه ....

سرخ چهارشنبه 15 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 07:04 ب.ظ http://www.sorkh.blogsky.com

سلام رفیق سام . خوبی ؟

آقا شرمنده بخدا . من این مدت اصلن نتونستم بیام . میانترما دهنمو با آسفالت یکی کرده بود .

خداوکیلی خیلی دلم برات تنگ شده بود .
راستی تولد دخترت رو هم تبریک می گم .

منم یه مدت توی همین وطن بازداشت موقت بودم . دوران وحشتناکی بود . خیلی طول کشید تا اونهمه تحقیر و صدای فریاد های شکنجه دیگران رو فراموش کنم .


ولی هنوزم بعضی شبا خوابشو میبینم .

آزادی کجاست رفیق ؟ اونجا هم زندان دارن ؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد