کاغذ خط خطی

درباره سینما ...ورزش...اجتماع....و هزار حرف خاکستری

کاغذ خط خطی

درباره سینما ...ورزش...اجتماع....و هزار حرف خاکستری

ترانه ایی ازسیمین بانو

ترانه ای خواندم از سیمین بانوی ترانه ایران زمین ....سیمین بهبهانی ....برای دانشجویان در بند نوشته بود ..... پر از اشک و آه و نفرت از زندانبانهای بی رحم ..... برایتان می گذارم .....حالی کنید ...اشکی بریزید و دعا کنید برای آزادی ایرانمان ......در این روزهای پر درد می چسبد ....

 

ای سلسله جنبانان!

مادران، هر نیمه شب، بر در خانه ام می کوبند که:

ای مادر مادران! خفته ای؟ دخترانمان را، پسرانمان را، جگر گوشگان مان را ربوده اند!

چهره شان را، صداشان را نمی بینیم، نمی شنویم.

جویای دانش بودند، گم شده اند؛ گرمای آتش بودند، خاکستر شده اند.

ما آرام نداریم؛ تو خفته ای؟!

می گویم:

من کجا، خواب کجا! فریادم در تهی نای هوا می میرد.

امواج را، از کوتاه و بلند و میانه گردن زده اند ...

ای سلسله جنبانان!

خود جگرگوشگان دارید؛ جگرگوشگان ما را بیش میازارید! رهاشان کنید تا رها شوید از عذابی که می کشید.

ای سلسله جنبانان

زین بیش مرنجانید!

 

 

بازهم پنجشنبه

( بخورید ....قرآن  خوانان پنج قرانی حالا ژله می خورند و سالاد به نیش می کشند .... بخورید که این خون جوانان این مرز و بوم است )

بازهم پنجشنبه ...در هیاهوی ترانه و خاطره .... در بن بست مذاکره و مطالبه .....در دایره امن ترین شواری دنیا ......... گرفتار در گرداب خودخواهی ...برای حقی بی مسلم ..... با عقل نارس عاشقیت .....لباس مشکی بر تن .....سیگاری نیمه خاموش در سراشیبی دوشاخه محبت .... سرگیجه بامدادی با این همه دلمشغولی در پنجشنبه ساده دیار ایران زمین .......با توت و گردو و شمعهای بی نور شاه عبدالعظیم .......این وصف حال امروز است .....

دلتنگی

 

 

غصه ام گرفت ..... سردم شد .... گریه کردم .....آخر ! دلم تنگ شده بود  ....همین !

باز این چه شورش است ؟!

                            ( بازهم بدون شرح )

در روزگاری که هر لحظه یک قدم به جلو میرود و کشف می کند پنهان های نا آشکار را ......ما بر سر و صورت خود می زنیم و می گوییم باز این چه شورش است ......براستی این چه شورشی است و چه رسمی است که از ما جدا نمی شود در این دنیای مدرن ؟....اگر امروز غنی سازی  می کنیم و اتم را می شکفایم و حق مسلم خود می دانیم رسیدن به علم روز را چرا همچنان قمه بدست می گیریم و زنجیر می کوبیم بر سینه مان ....برای یک داستانی که نه به حقیقتش ایمان داریم و نه علتش را درست می دانیم ..... حسین وسیله ایی شده است برای دورهم بودن ..... گپ و گفت زدن ....خورشت قیمه ایی  خوردن و شماره ایی به دختر همسایه دادن ..... براستی در قرن بیست ویک شتر سواری با این  رسم و ادا ها نمی شود ..... اگر می خواهیم پا فشاری کنیم  بر این عقاید و  عادتهایمان  پس دیگر چرا فریاد حق مسلم سر می دهیم و جهان را بهم می ریزیم .....

شما بگویید  باز این چه شورش است ؟

به من مومن نگو .....

                                       ( بدون شرح )

 

 

به من مومن نگو وقتی که حتی ، واسه یه لحظه هم عاشق نبودم

به من که این همه از رستگاری فقط دم می زدم ، عاشق نبودم

یه عمری از دلم ترسیدم و باز ، دمِ آخر منو دیوونه کرده

حالا می ترسم این دیوونه حالی ، یه روز از من جدا شه برنگرده

 

 تکه ای از افشین یدالهی ....دوست دارم این واژه های خوشرنگ عاشقانه را .....

یکی بود یکی نبود

( ایستاده از راست : شاهرخ نادری رئیس رادیو دریا ....داریوش ....نشسته از راست : منوچهر نوذری ....گوگوش و حمیرا .....روزهای خوش دیروز ...در ساختمان رادیو ایران ....میدان ارگ ...که حالا خاطره ایی است و شاید مبدا تشیع جنازه یاران رفته .....)

بوی کاغذ ....بوی خاک ....بوی یک مشت نوشته کهنه و بی ارزش .....که یکروز مثل تو ارزش داشتند ....در لابلای هزار لای این دست نوشته های بی سرانجام که اشکی بودند در روزگار خود .....و حالا جای اشکی در خاطره یک ملت هستند .....مطلبی پیدا کردم از دل سالیان نچندان دور ......برای گوگوش نوشته بودم  که در مجله طپش چاپ شد .... برای شاه ماهی موسیقی خسته ایران زمین ..... این مقدمه آن مطلب طولانی است ....

 می گذارم که خود بسیار دوستش دارم ......

 

یکی بود یکی نبود .... بجز صدا هیچی نبود ...صدا .....صدای مخملی ...نه یک صدای بدلی ...به رنگ ناب خاطره .... دو ماهی و دوپنجره ..... یک پل بروی روی گل ...همبازی یک قل دو قل...صدا صدای قدغن .... فریاد جادویی زن .... نور عزیز شب شکن ...هق هق سرزمین من ....صحنه ما غزل پوش .... صدا صدای گوگوش ....

برای حضور داشتن .....

صورتک

حضور دارم ...می آیم ....می خوانم .....و می روم ...مثل رهگذری ...گیچ و منگ و مست ....

از دوشنبه همه  چیز باز می گردد به روزگار عادی خود .....روتین زندگی شروع می شود .....خستگی را  بدر کردیم در این تعطیلات کش دار .... حالم خوب است یعنی خوب بودن را تمرین می کنم تا غرق شوم در این نقش .... صورتک بر چهره خواهیم زد تا نشناسند غریبه ها ....تا نبینند ترک دلت را نامحرمان .... که هر چه می کشم از نگاه محرمان حرام چشم است ....

 

 

ماه من

( هر روز که می گذرد خدارا شکر می کنم بخاطر  خلق معجزه هزاره سوم ( احمدی نژاد ) .... باور دارم بدتر و احمق تر از این آدم  وجود ندارد ..... او خودش هم قبول دارد کوتوله ایی است در این مقام ....ولی دست و پای بیهوده میزند ..... غاقل از آن که  از سن رشدش خیلی وقت است که گذشته )

ماه من غصه نخور

         گریه پناه آدمهاست

                     تر و تازه موندن گل

                               مال اشک شبنم هاست

 

واژه های تروتازه مریم ...صدای لیلا فروهر ....آهنگ رامین زمانی .....  دیروز رسید بدستم .....برای آنکه نقدی برایش بنویسم.... فعلا؛ درگیر این واژه  ها هستم ....با این هوای سرد و این سیگار ناتمام.......جانم را دارد می کشد ....

در سوز موذی یک صبح نابجا ...

آقا تختی

در سوز موذی یک صبح نابجا وقتی که آفتاب یخ زد .... شهرمان بی پهلوان شد ....

 این ابدای سرمقاله ای بود که سال ۷۹ در این روز برای مجله دنیای ورزش نوشتم ....به نام تختی ....برای رفتنش ....بخاطر این قاب عکسی که سالهاست زل زده است به چشمانم و می خندد ...می خندد... و می خندد ...  .... همین مقاله برای اولین بار مرا فرستاد برای بازجویی .....بدلیل خوش نیامدن به کام آقایان بی نشان ...  .....  به یادش کلاه از سر بردارید ....اگر تهران یا کرج هستید دوشنبه صبح بروید ابن بابوی و فاتحه ای روانه روحش کنید ....تا دل بابک شاد شود ....دل بازمانده های زلزله بوئین زهرا....آنجا که رفتید سری هم به فروغ خانم شعرنوی ایران زمین هم بزنید ...

....و هنوز    جهان پهلوان چله زمستان بی کت پشت وانت سوپر دولوکس در خیابانهای سرد پاتخت .....پهلوانی می کند و می خندد و می خندد و می خندد....

این شبهای کش دار ........

برف تهران سام علامه

اولین برف زمستانی در تهران بزرگ مان .....حتی از این فاصله هم بوی خوش خیابان پهلوی را

می شود حس کرد( عکس از  مونا هوبه فکر-ایسنا)

 

این شبهای کش دار با خواندن و نوشتن و فیلم دیدن سپری می شوند و می روند و

 می چسبند تخت سینه روزگار ....با این ترانه لیلا فروهرکه  شاهکاری است از همایون هوشیار نژاد .....رفیق خوب و همیشه که وقتی دلتنگ می شوی...می توانی یک دل سیر برایش گریه کنی..... برایتان می گذارم تا مثل من حالی کنید با این هارمونی واژه ها ....

 

 

×پی نوشت : این رفیق خوب و دوست داشتنی  و ندیده ( نهال ) دستور دادند جواب نظرات را بدهم ... نمی دانم این کار را باید کرد یا نه .....یعنی چقدر واجبه این جواب دادن .......کمکم کنید...×

 

 

رنگای فصـل پـایـیـز قصـه باد گلریز
حکایت جدایی با گریه های ریز ریز

بـه حـق نـور دیـده کـه روشـن از امـیـده
شب های بی سپیده به آخرش رسیده


امسال سال آوازه
ســال رونق سازه
گویی زنـدگی تازه
در لـحـظه آغـــازه

در های امـید باری
هر جا که بری بازه
حرف حرف سفر کردن
در بـــــاور پــروازه

راه بی خطره امسال
سـال سفـره امسال
سـال سـر وسـامونه
دل در بـه دره امسال

سـال خـــبــره امسال
چشـمـا به دره امسال
گویـی همـه جـا عیده
نحسی به دره امسال